02166561928
آناتومی کبد انسان – تشریح کبد

شناخت آناتومی کبد انسان کارخانه ای بزرگ در بدن انسان

بدان‏كه كبد كه آن را جگر گويند، عضوى است رئيس و معدن روح طبيعى و منبت رگ‏هاى ناجهنده كه آن را أورده گويند. و كيلوس اندر جگر خون مى‏شود ليكن تغير اندر كيلوس هم در ماساريقا پديد مى‏آيد؛ زيرا كه ماساريقا را قوتى است همچون قوت جگر. در این مقاله با کارخانه بزرگ در بدن در آناتومی کبد انسان آشنا خواهید شد و عملکرد کبد را خواهید شناخت.


شناخت جگر :


جگر در زير دنده‏ هاى بالايى از دنده ‏هاى پشتى قرار گرفته و شكل آن هلالى و داراى فرورفتگى در سويى است كه به شكمبه مى ‏رسد، و زايده ‏هايى دارد كه گاهى به چهار يا
پنج تا مى ‏رسد و سمت راست شكمبه را پر مى ‏كند بخش گوژ آن به ديافراگم مى ‏رسد و با تارهايى به نيامى كه روى آن است مى ‏چسبد.


از بخش گودى جگر كانالى بنام «باب الكبد»  وجود دارد و شكل آن به مانند (سياه) رگ است ولى در آن خون نيست و به شاخه ‏هايى تقسيم و آنها نيز به شاخك‏هايى ديگر بخش مى‏گردند.

اندكى از آنها به كف شكمبه و دوازدهه و بيشتر آن به روده ‏ى صايم و سپس به ديگر روده ‏ها مى ‏رود، تا به روده راست (روده) مى‏رسد.
اين دهانه‏ ها كه پيش از اين از آن ياد كرديم، خوراك گواريده را به جگر مى‏ رساند.


هرآنچه از دهانه‏ ى آن جذب مى‏شود از راه‏هاى تنگ به گشادتر رفته تا آن كه در كانال «باب الكبد» گرد آيند سپس اين كانال در درون جگر به شاخه ‏هايى باريك و مويينه تقسيم مى‏گردد و گواريده ‏ها در آنها پراكنده مى‏شوند، بافت جگر آنها مى‏پذيرد و تجزيه مى‏كند تا خون گردد.


از برجستگى جگر رگى بزرگ مى‏رويد كه همه رگ‏هاى تن كه پيش از اين در كالبدشناسى رگ‏ها نام برديم از آن مى‏رويد خود اين رگ در جگر به شاخه‏ هايى مويين تقسيم مى‏شود كه به شاخه ‏هاى تقسيم شده كانال باب الكبد مى ‏پيوندد.

خون (ساخته شده) در شاخه ‏هاى مويینه ‏ى رگ بزرگى كه در بخش برجستگى بالاى جگر مى‏ رويد، بالا مى‏رود.

آن نيز بدين‏گونه است كه نخست در رگ‏هاى مويينه ‏ى آن گرد مى‏آيد، سپس به رگ‏هاى گشادتر رفته تا آنكه همه ى خون بدست آمده در رگ بزرگ برخاسته از برجستگى جگر گرد مى ‏آيند.


مبدا وريدها قلب يا كبد


در تشريح اين كه مبدأ رگ‏هاى ساكن، قلب است يا كبد، بين گذشتگان اختلاف نظر بوده است‏
آملى‏  مى‏گويد: «معلم اول ارسطو قلب را مبدأ عصب، شريان و وريدها مى‏دانسته‏ است

و جالينوس بر اين رأى بوده كه وريدها از كبد مى‏آيند و استدلال وى بر اين كه وريدهاى واصل بين كبد و قلب از كبد مى‏رويند

اين بوده كه ريشه و انتهاى ستبر آن‏ در سمت كبد قرار دارد و از آن به شاخه‏ هاى كوچك و بسيار متفرع گرديده است و شيخ الرئيس در شفا به اين استدلال جالينوس انتقاد نموده

و مى‏گويد: چه بسا ستبر بودن در يك سمت به اعتبار فايده و ضرورتى است … نه به دليل رويشگاه و مبدأ براى‏ آن طرف».

 

کبد انسان در ارتباط مستقیم با رفتار و مزاج و طبایع قرار دارد

 

آناتومی و عملکرد کبد

تشريح كبد

شناخت کبد

 

يعنى جگر كبد جسمى‏ست مركب از گوشت و شرائين و غشاى كه جگر را پوشيده است و گوشت آن سرخ مانند خون منجمد و در نفس خود اصلاحش ندارد و فائده بى‏حسى او آنست تا متاذى نگردد

از حدت اخلاط زيرا كه جگر مولد و منشاء اخلاط اربع‏ست اما غشاى كه محلل و ساتر و حافظ شكل وى‏ست حس بسيار دارد و نفع حس وى آنست كه اگر بجگر آفتى رسد متنبه گرداند تا اقتدار بر دفع آن حاصل آيد و همين غشا ربط مى‏دهد جگر را بغشاى مجلل معده و امعا و حجاب صدر بوساطت رباط عظيم

و باضلاع خلف بوساطت رباط صغير و دقيق و رنگ جگر مانند خون بسته است در كمودت و عبرت زيرا كه وى فى الحقيقت خون‏ست كه منعقد شده و او محل روئيدن اورده يعنى رگهاى ناجهنده است بدانكه

دو وريد از جگر برآمده بمشابه اصل يكى از جانب جد به جگر و دويمى از طرف مقعر وى دريد حدبى را اجوف نامند

و وريد مقعرى

را باب گويند آنچه براى ايصال غذا بساير اعضا و جهت خروج مائيت بجانب كليه يعنى گرده مخصوص شده شعبه ‏هاى اجوف‏ست و آنچه بجهت جذب صفوت كيلوس از معده و امعا مختص گشته و بماساريقا موسوم شده شعبه ‏هاى باب‏ست

و معلوم باد كه جگر تشرب صفوت كيلوس چنان مى‏نمايد كه اسفنج آب را زيرا كه جوف وسيع همچو معده ندارد و بطرف پائين جگر فزونى‏ هاست مانند انگشتان‏
پنجه دست كه بدان فزونى ‏ها گرو معده مشتعمل گشته

و اين فزونى‏ها را زوائد نامند و نفع اين زوائد حصول تعاطف و انحناست جهت اشتمال او بر معده و زوائد مذكور در بعضى مردم چهار باشد

و در بعضى پنج و در بعضى دو دبر زوائد بزرگ‏تر مراره آويخته و بطرف مقعر جگر ما فوق باب منفذى واقعست

بسوى مراره جهت داخل شدن صفرا در وى از جگر و هم درين طرف منفذى ديگرست بسوى طحال جهت دفع سودا از جگر در وى و نيز فى‏ مابين جگر و دل رگى واقعست كه وريد شريانى نام دارد

و تشريح و نفع آن بيشتر مذكور شده بهر كيف او ميانجى ميان دل و جگر واقعست و اطبّا را درين خلافست بعضى گويند از جگر رسته و بعضى گويند از دل ناشى شده و محل جگر بطرف راست‏ست

 

و پشت جگر

 

 

اعنى حدبه او با قرعه پسين پيوسته و اين پيوستگى در بعضى مردم بشدت‏ست اعنى با قبرغه مس كرده و در بعضى مس نكرده و مشاركت كبد باصلاع و حجاب حسب مس اوست و شكم جگر يعنى مقعر او بمعده متصل‏ست على سبيل الاشتمال و سر جگر شروع مى‏شود

و از برابر حجاب صدر و پاى جگر مى‏رسد تا عظم خاصره اندكى فروترست از قعر معده و نفع جگر پيدا كردن خون و ديگر اخلاطست‏.

 

على خان، واجد، علم الأبدان، 1جلد، منشي نولكشور – لكهنو، چاپ: اول، 1307 ه.ق.
علم الأبدان ؛ ص21

ابن سينا، حسين بن عبد الله – مترجم: مسعودى، على رضا، ترجمه قانون در طب، 1جلد، مرسل – كاشان، چاپ: اول، 1386 ه.ش.
رازى، محمد بن زكريا – مترجم: ذاكر، محمد ابراهيم، المنصوري في الطب (ترجمه)، 1جلد، دانشگاه علوم پزشكى تهران – تهران، چاپ: اول، 1387 ه.ش.
قانون در طب (ترجمه) ؛ ص39

 

تاییدیه شورای ممیزی و بررسی کیفیت محتوا

بررسی کیفیت محتوا - 9.5
ارزش علمی این محتوا و مقاله - 9.8

9.7

امتیاز شورای ممیّز

این مقاله طی بررسی های منابع و نگارش محتوا و شروط لازمه بجهت تایید محتوا از اعتبار لازم برخوردار میباشد و مورد تایید این شورا میباشد. عضو دوم از شورای ممیزی و بررسی کیفیت منابع و محتوای مقالات در مجله ضربان سلامت

شورای ممیزی و بررسی محتوا
امتیاز کاربر: 5 ( 2 نتایج)

و جگر، گوشتى است سرخ مانند خون بسته و مركّب است از گوشت و أورده و شرائين.
و در ذات خود حس ندارد؛ امّا غشايى عصبانى كه مجلّل [يعنى آن را پوشيده‏] و حافظ شكل وى است، حس كثير دارد.
بر جگر فزونى‏هاست انگشتان مانند كه بدان [فزونى‏ها بر] گرد معده مشتمل شده است؛ چنان‏كه كسى چيزى را به انگشتان درگيرد. و اين فزونى‏ها را به تازى زوايد گويند.
و اين زوايد، بعضى را چهار باشد و بعضى را پنج و بعضى را دو. و بر زايده بزرگتر، زهره موضوع است [يعنى كيسه صفرا قرار دارد] و موضع جگر، جانب ايمن [است‏]. و از مقابل حجاب سينه ابتدا كرده است و تا خاصره منتهى شده. و محدب او به رباطهاى قويه به اضلاع خلف مربوط است و مقعر او به مقعر معده پيوسته [است‏].
از مقعر [او] رگى رسته است كه آن را «باب» گويند [و] بعضى از آن در تمامى جگر پراكنده شده و بعضى بيرون آمده به معده و امعاء پيوسته و اين شعب مستخرجه، به ماساريقا مسمى است. و آلت جذب غذا همين است و غذا از معده و امعا بدين عروق منجذب شده [و] در رگهاى مستبطنه كه در جرم جگر متفرق است درمى‏آيد؛ چنان‏كه همگى اجزا كيلوس را با همه اجزاء جگر ملاقات مى‏افتد؛ نه آنكه در جگر تجويفى فراخ است همچون معده كه كيلوس در وى جمع شود. و مثل تشرب جگر از صفوت كيلوس، چون تشرب اسفنج است آب را.
ايضا از محدب جگر رگى رسته است كه آن را «اجوف» گويند بعضى از شعب او در نفس جگر متفرق است و ما بقى بيرون سو برآمده [و] دو شاخ شده: يكى از آن صاعد گشته است و به اعلاى بدن منشعب شده و دويمى، هابط شده است و به اسفل بدن متفرق گشته. و كيلوس كه در جگر خون مى‏شود، از اين شاخه‏ها در همه بدن نفوذ مى‏كند. و اين اجوف، اصل أورده است و از اصل دو شاخ وى كه ذكر يافته، دو شاخ ديگر برآمده است به سوى كليتين جهت برآمدن آب. و اين دو شاخه را «طالعين» گويند.
اندر جانب مقعر كه بالاى باب وارد است، منفذى است به سوى زهره [يعنى كيسه صفرا] جهت اندفاع صفرا كه كفك خون است. و هم از جانب مقعر منفذ ديگر به سوى سپرز است جهت اخراج سودا كه دردىّ [يعنى تع‏نشين‏] خون است.
ايضا از جگر رگى تا به دل رسيده است جهت افاده و استفاده. و گروهى بر آنند كه اين رگ از دل رسته است و به جگر پيوسته. و به‏هرحال كه باشد، پيوستگى دل با جگر به واسطه اين رگ است.
امّا غشاى جگر با غشاء دل اتّصال دارد هرچند در نفس جگر عصبى نيست؛ ليكن عصبى باريك از معده به جگر پيوسته است. و از آنكه آن عصب به غايت باريك است، معده را از شركت جگر بيمارى كمتر افتد مگر به سبب الم قوى كه در جگر پديد آيد [و] آن زمان مى‏تواند كه معده نيز به مشاركت به رنج اندر آيد.

سوء مزاج جگر
اين، بر چهار قسم است:
آنكه گرم بود
علامت وى، تشنگى مفرط است و تلخى دهن و خشكى زبان و قلت اشتها و قبض شكم و سرعت نبض و سرخى قاروره [يعنى بول‏] و گرمى ملمس موضع جگر و تب پيدا بودن و درد در جگر نابودن. و بدان‏كه هريك علامت بر وجود سبب كه ساذج است يا مادى و ماده كدام جهت است دلالت كافى است؛ چنانچه بارها ذكر يافته. و ايضا اگر ماده خون فاسد باشد، گرانى اعضا و شيرينى يا شورى دهن نشان وى است و اگر ماده صفرا بود، زردى رنگ و قى‏ء و اسهال صفراوى شاهد وى است.
علاج: اگر سوء مزاج ساده باشد، تبريد كفايت كند. و اگر مادى است، به حسب ماده تنقيه بايد كرد؛ چنان‏چه در دموى فصد كنند؛ خاصه از باسليق ابطى. و اگر از فصد مانعى بود، حجامت نمايند و طبع را به طبيخ هليله و خيار شنبر آميخته بگشايند و مانند آن هر چه مناسب بود؛ چون نقوع تمر هندى و آلو و ترنجبين با شكر آميخته و مانند آن. و در صفراوى، آنچه در دموى است به كار آيد مگر فصد كه بدان حاجت نباشد مگر عند الضّرور. و در صفراوى، حاجت به تطفيه بيشتر از دموى مطلوب است.
آنچه بهر تبريد كبد به كار برند، آب كاسنى و سكنجبين است و آب انارين و شربت صندل و شيره تخم خيارين و لعاب اسبغول با سكنجبين و مانند آن هرچه مبرّد و مرطّب و مخصوص به جگر باشد نوشيدن. و عصاره كدو و خيار بادرنگ و آرد جو و عدس و فوفل و صندل و گل سرخ و مانند آن بر موضع جگر ضماد كردن. و قلت و كثرت تبريد، به حسب حاجت است. و آنجا كه تبريد بيشتر مطلوب شود، دوغ سرد كرده و آب جو كه در
او سرطان نهرى پخته باشد دهند. و شيره خرفه با طباشير سودمند است. و بدان‏كه آب كاسنى و مغز فلوس فرادى و مجموع [يعنى تنها يا با هم‏] در زحمت جگر، [يعنى امراض آن‏] نفع كلى دارد.
آنجا كه سدّه مفهوم گردد، به شربت بزورى و شربت دينار و مغز فلوس بايد گشود. و آنجا طبع نرم بود، قرص طباشير قابض دهند با رب به و سيب. و شربت حماض، در اين صورت سخت موافق است. و بايد دانست كه در اين مرض، طعامى كه در او قبض بود نبايد داد كه مضر است؛ خاصه اگر از سدّه بيم بود مگر زرشك و آب انار كه به جگر مفيد است؛ ليكن هرگاه طبع نرم بود و به قبض حاجت افتد، ماش و برنج بريان كرده با زرشك و سماق توان داد. و اگر طبع قبض بود، بهر غذا مزوّرات اختيار نمايند كه به انبرباريس و تمر هندى و مانند آن پخته باشند. و تا ممكن باشد از خوردن هر گوشت [چون يبوست مى‏آورند] مجتنب باشند. و عند الضرور، گوشت مرغ يا حلوان توان فرمود [البته به نحو] اصلاح نموده.
فايده: هرگاه حرارت غالب بود و احداث ماليخوليا و دنبل [يعنى دمل‏] و جرب و جراحت نمايد و ثفل مثل درد [يعنى ته‏نشين‏] با زرداب گوشت برآيد و سقوط شهوت بود، دليل ضعف جگر است. و سياهى ثفل، نشان عفونت كبد [است‏].
آنكه سوء مزاج سرد بود
علامت برودت جگر، فساد رنگ روى است و تهبّج وجه و قلّت عطش و سپيدى زبان و لب و قاروره و فتور نبض؛ پس اگر با ماده بلغم بود، غلظت قاروره و رصاصيت رنگ و سردى ملمس و قى‏ء بلغمى بر آن گواهى دهد. و در اين قسم، شكم، اكثر مستسهل [يعنى روان‏] مى‏باشد.
علاج: در ساذج، تسخين كافى است. و جهت تسخين جگر، اثاناسيا و دواء الكركم و مانند آن دهند. و اگر هر بامداد رازيانه و عنب الثعلب بجوشانند و در طبيخ وى گلقند عسلى آميخته بنوشانند صواب باشد. و بايد كه افسنتين و سنبل و اذخر و قسط و سليخه و گل سرخ و زعفران با روغن سوسن و ناردين آميخته بالاى جگر ضماد نمايند. و در مادى، تنقيه بلغم از آنچه كه مسهل و مدر باشد فرمايند؛ چون مآء الاصول و حبّ صبر و ايارج‏
و جز آن. و مطبوخ هليله مفيد است. و طبيخ زوفا با يك مثقال دواء الكركم بدين مرض مخصوص است. و بهترين غذا اينجا گوشت دراج و تيهو است كه با نخود و زيره و شبت و دارچينى و خولنجان پخته باشند. و فلاسفه و اطريفل در اين علت مناسب است. و بايد كه در دفع ماده مبالغه نكنند تا به ذبول نانجامد. و اگر اسهال مفرط بود، تخم سپندان كه به تازى حرف گويند و تخم ريحان و صمغ عربى هريك سه درم بريان كرده و به گلاب تر كرده دهند.
آنكه سوء مزاج خشك بود
علامت خشكى جگر، نحافت بدن است و خشكى دهن و زبان و تشنگى و صلابت نبض و قلت خون و كمى براز؛ پس اگر با ماده سودا بود، ترس و اندوه و فكر فاسد نيز پيدا بود.
علاج: در ساذج، ترطيب كفايت كند. و در مادى، تنقيه به مطبوخ افتيمون يا حبّ افتيمون يا به ماء الجبن و مانند آن ضرورى باشد. و بهر ترطيب، شيره تخم خرفه با شراب نيلوفر و شراب خشخاش بنوشند. و از روغن بنفشه و كدو و بادام و موم و آب كاسنى و آب خرفه قيروطى سازند؛ چنانچه معهود است و بالاى جگر طلا نمايند و جهت غذا، مغز سر حلوان و باقلاء مقشر و كشك شعير مقشر و اسفناج و برگ خطمى و كاهو اختيار كنند. و به جاى روغن، روغن بادام به كار برند. و كدو با گوشت بزغاله مفيد است. و ماهى تازه سودمند. و اگر هر بامداد از شيره سبوس و نبات و روغن بادام حريره سازند و بنوشند صواب باشد؛ امّا بايد كه در ترطيب افراط نكنند تا به سوء القنيه و استسقا نه انجامد.
آنكه سوء مزاج رطب بود
علامت ترى جگر، تهبّج وجه و اجفان است و ترهّل گوشت شراسيف و بسيارى خواب و لعاب و كندى حواس و سپيدى قاروره و سوء هضم و رطوبت زبان و نرمى طبع و تشنگى نبودن و به اغذيه ناشفه منتفع گشتن.
علاج: بهر تجفيف، هر روز از باديان و تخم كرفس و اصل السّوس و گلقند، جلّابى‏
سازند و بدهند. و اطريفل كبير و دواء الكركم و جوارش‏ها به حسب حاجت به كار برند.
و رياضت و تقليل غذا فرمايد و گوشت كبك و تيهو و دراج به قرونفل و دارچينى و مصطكى و زعفران خوش‏بو ساخته تناول نمايند. و كذلك، مصوص و قلايا متوبله و كردناج مفيد است. و بايد كه در تجفيف افراط نكنند تا به ذبول نكشد. و آنجا كه سوء مزاج رطب با بلغم بود، تنقيه بلغم لازم دانند.
فايده: هرگاه سوء مزاج مركب در جگر افتد، چون حار يابس يا حار رطب يا بارد يابس يا بارد رطب، علامت و علاج آن از بسايط مذكور برگيرند.
در ضعف الكبد
آن است كه در جميع قواى اربعه جگر يا در بعض آن قوى آفت و خلل عارض شود و سبب ضعيفى وى بسيار است:
يكى، آنكه سوء مزاج ساذج يا مادى در جگر افتد و مضعف قوت‏هاى جگر شود.
دوم، آنكه در اعضا كه مجاور جگر است چون معده و مراره و سپرز و رحم و سينه و گرده و شش آفتى پديد آيد [و] به مشاركت وى ضعف در جگر روى نمايد؛ مثلا در معده فساد افتد و از آنجا كيلوس ناستوده به جگر رود و قواى جگر از هضم آن عاجز آيند و بدان سبب ميل به ضعف نمايند. و كذلك هرگاه در مراره فساد افتد، صفرا از جگر جذب ننمايد چنانچه بايد. و چون صفرا از جگر به مفرغ [يعنى جايگاه‏] خود برآيد، ضعف در قوى پديد آيد. و هم‏چنان طحال و رحم و ديگر اعضا كه عند وقوع فساد فيهم نصيبه خود [را] از جگر نمى‏ستانند و اين معنى به ضعف وى مى‏انجامد.
سوّم: آنكه امراض آليّه چون امتلاء و تصغّر و رمل و حصات و سدد و يا ورم يا شق در نفس كبد عارض شود و بدان سبب ضعف لاحق گردد. و ظاهر است كه اگر سبب قوى است، ضعف در چهار قوت سرايت مى‏كند و الّا در بعض به حسب قوت و ضعف سبب.
بدان‏كه جاذبه و هاضمه بيشتر از سردى و ترى ضعيف شود. و ماسكه، از ترى و دافعه، از خشكى. و نشان ضعف هر واحد گفته آيد.
امّا علامات ضعف جگر از هر سبب كه باشد، در اكثر انواع آن است كه: براز، كمتر و شبيه به غساله گوشت [يعنى آبى كه هنگام گوشت از آن مى‏تراود] بود و بدن، نحيف باشد و اشتها كم و باشد كه ساقط شود كه سقوط اشتها، لازمه ضعف جگر است. و از جانب راست كه جايگاه ابتداى سر جگر است تا ضلع قصرى كه اسفل‏ترين اضلاع است، وجع ملايم ممتد بود؛ خاصه هنگام نفوذ غذا به سوى جگر و رنگ روى و بدن، به زردى يا به‏
سپيدى يا سبزى يا كمدى گرايد [و] در اكثر امر، به سبزى و سپيدى ميل نمايد.
اكنون، علامات كه مخصوص است به ضعف هر قوت گفته آيد:
بدان‏كه نشان ضعف جاذبه، آن است كه براز، سپيد و نرم و كثير المقدار باشد. و بدن، نحيف شود؛ پس اگر هنوز بول منصبغ [يعنى رنگين‏] بود و قوام [آن‏] معتدل باشد، بايد دانست كه آفت محصور به جاذبه است فقط و ديگر قوى سالم [است‏]؛ خاصه اگر معده صحيح باشد. امّا اگر رنگ و قوام بول به حال نبود، دلالت كند بر آنكه آفت به هاضمه نيز تجاوز كرده؛ خاصه اگر معده نيز آفت داشته باشد.
نشان ضعف هاضمه، ترهّل بدن است و تهبّج وجه و فساد لون و غسّاليّت [يعنى به رنگ آب گوشت شسته بودن‏] براز و سپيدى بول و رقت خون يعنى خون كه در فصد بر آيد، تنك باشد. و قال فى «الموجز»: «البراز، أدلّ على الجاذبة و البول على الهاضمة
نشان ضعف ماسكه آن است كه [در حالت صحت، يك نوع‏] ثقل خفى [هست‏] كه از امتلاء غذا عند جذب شدن كيلوس به سوى جگر محسوس مى‏شود و [اين ثقل‏] در جگر، [در] اندك زمان زايل شود. و [اين احساس ثقل‏]، بر مقدار بايست كه در هنگام صحت تا اتمام نضج مدرك مى‏شد، [به حس‏] نيايد؛ زيرا كه احساس ثقل مذكور [در حالت صحت‏]، از امتلاء كيلوس است در جگر و چون ماسكه ضعيف باشد، كيلوس را تا اتمام نضج نتواند نگاهداشت و به زودى دفع مى‏شود و لاجرم ثقل خفى كه تابع بودن كيلوس است در جگر، محسوس نمى‏شود مگر اندك مدت. و نقصان هضم، به قدر تعجيل ماسكه است. و آنچه در ضعف هاضمه گفته شد، اكثر آن در ضعف ماسكه يافته مى‏شود.
نشان ضعف دافعه آنست كه: بول و براز، كم‏رنگ و قليل المقدار برآيد و بدن، مترهّل بود و رنگ او چنان نمايد كه گويا زردى و سياهى مخلوط است به سپيدى. و شكم، قبض باشد. و خون كه در فصد برآيد، سودا و صفرا و مائيت در وى نمايان بود. و اشتها به مراد نشود. جهت عدم توجّه سودا به سپرز. و ضعف دافعه، در اكثر مؤدّى مى‏شود به استسقا يا قولنج يا يرقان. و باشد كه جرب و حكّه و قوبا و امثال آن احداث نمايد.
بروز آثار ضعف در هر قوت، بر سبيل ضعف و قوت پوشيده نيست.
علامت امراض آليه كه در جگر افتد در جايگاه خود مذكور است. كذلك آنچه به مشاركت واقع شود، تقدم آفت در آن عضو و وجود فساد در آن، شاهد وى است؛ مثلا آنچه به مشاركت سينه و آلات تنفس باشد، سرفه خشك و سوء تنفس پيدا بود. و آنچه به مشاركت مراره يا سپرز باشد، يرقان زرد يا سياه پديد آيد. و آنچه به مشاركت رحم باشد، احتباس حيض يا ادرار آن به افراط گواهى دهد. و ضعف معده و ضعف كليه در امكنه خويش به تفصيل مذكور است.
علاج: آنچه از سوء مزاج باشد جميع اقسام ساذج و مادى مذكور شد در فصلش تطبيق وى به عمل آرند. و آنچه از سدّه يا امراض آليه يا ورم يا شق باشد، هر واحد از اين به فصول على‏حده گفته آيد ان شاء اللّه تعالى. و آنچه از مشاركت عضوى باشد، نخستين تدبير آن عضو كنند بدانچه مخصوص به وى است و مراعات جگر نيز لازم دانند. و از آنكه ضعف جگر در اكثر از سردى و رطوبت مى‏افتد، اهتمام كرده‏اند كه علاج ضعف جگر به چيزهاى گرم كه خوش‏بو و قابض باشد چون دارچينى و فقاع اذخر و مرّ و زعفران و امثال آن بايد كرد اكلا و طلاء. و حبّ الرمان همراه مويز با دانه كوفته و به دارچينى و امثال آن خوش‏بو ساخته تناول كردن مفيد است.
فايده: «جالينوس» كسى را مكبود مى‏گويد كه در افعال جگر او ضعف پديد آيد به واسطه ورم يا شق يا دبيله.
اكنون بيان كنم هر آنچه به ضعف هر قوت مخصوص است:
بدان‏كه قوت هاضمه را ترياق اربعه و سنجرنيا خوردن و صبر و گلنار و پوست انار و لادن و مورد كوفته و بيخته و به گلاب آميخته بر جگر طلا نمودن، قوت دهد. و قوت جاذبه جگر را افسنتين و مصطكى و گل سرخ به آب مورد سرشته ضماد كردن قوت دهد.
و در اينجا ادويه قابضه نتوان داد مگر جهت قوت جگر. و به‏هيچ‏وجه غافل از تفتيح سدّه نبايد بود. و گوشت كبك و مرغ و تيهو به آب غوره غذا بايد نمود. و قوت ماسكه جگر را جوارش خوزى به رب به قوت دهد. و ادويه قابض مطيّب مفيد است. و غوره و زيره به آب سيب ضماد كردن سودمند. و دافعه را مآء الجبن و سكنجبين و هليله پرورده قوت دهد. و در اينجا، فصد اسليم مفيد است. و گوشت سبك و صفرة البيض نيم برشت خوردن و دارچينى و فلفل و زنجبيل در طعام كردن، سودمند.

شاه ارزانى، مير محمد اكبر بن محمد، طب اكبرى، 2جلد، جلال الدين – قم، چاپ: اول، 1387 ه.ش.

به اشتراک بگذارید

درمان تخریب ماکولای چشم
درمان تخریب ماکولای چشم
علائم و نشانه ‏هاى خشكى چشم‏ها كمبود مصرف ويتامين‏A حساسيت به نور   برای شنیدن این پادکست تخصصی...
مطالعه
اسطوره شناسی و تعریف اسطوره عام و خاص
اسطوره شناسی و تعریف اسطوره عام و خاص
مقصود از اسطوره يا افسانه داستانى است كه اصل و ريشه آن معلوم نباشد. چنانكه گويند: اين چيزى نيست جز افسانه‏...
مطالعه
درمان تعرق بیش از حد | هيپرهيدروز
درمان تعرق بیش از حد | هيپرهيدروز
درمان تعرق بیش از حد تعرق‏ بيش‏ از حد: تعريق مكرر و بيش از حد، هيپرهيدروز ناميده مى‏شود. اين وضعيت معمولا...
مطالعه
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

Recent Posts
دسته‌ها

آیا آماده ی استفاده از این فرصت بی نظیر هستید ؟!!

در این درگاه شما هم وطن عزیز میتوانید چنانچه خدای ناکرده مبتلا به انواع امراض جسمی اعم از بیماریهای عام و همینطور بیماریهای خاص و خلاصه هرگونه نارحتی و مشکل جسمی هستید نسبت به درمان آن اقدام نمائید

همچنین اگر دچار انواع مشکلات روحی میباشید و چنانچه در هر بخش و یا برهه از زندگی تان دچار مشکل شده اید و برای رفع آن نیاز به مشاوره ای تخصصی و بسیار تاثیر گذار دارید و یا بطور کل برای ارتقای سطح کیفی فردیت و یا روابط و یا رشد شخصیت خود و خانواده خویش نیاز به مشاوره های موثر و کاربردی دارید بنحوی کاملا آسان و بدون هیچگونه پیچیدگی در کمترین زمان ممکن بصورت آنلاین  اطلاعات خود را ثبت فرمائید

ما بعنوان اولین پایه گذاران مشاوره و درمان از راه دور تجربه فراوانی اندوخته ایم درمان و بهبود قطعی و بدون عودت را در شیوه و طریق درمانی استاد حکیم رضی تجربه فرمائید .

 

آیا آماده ی استفاده از این فرصت بی نظیر هستید ؟!!