شناخت جگر :
جگر در زير دنده هاى بالايى از دنده هاى پشتى قرار گرفته و شكل آن هلالى و داراى فرورفتگى در سويى است كه به شكمبه مى رسد، و زايده هايى دارد كه گاهى به چهار يا
پنج تا مى رسد و سمت راست شكمبه را پر مى كند بخش گوژ آن به ديافراگم مى رسد و با تارهايى به نيامى كه روى آن است مى چسبد.
از بخش گودى جگر كانالى بنام «باب الكبد» وجود دارد و شكل آن به مانند (سياه) رگ است ولى در آن خون نيست و به شاخه هايى تقسيم و آنها نيز به شاخكهايى ديگر بخش مىگردند.
اندكى از آنها به كف شكمبه و دوازدهه و بيشتر آن به روده ى صايم و سپس به ديگر روده ها مى رود، تا به روده راست (روده) مىرسد.
اين دهانه ها كه پيش از اين از آن ياد كرديم، خوراك گواريده را به جگر مى رساند.
هرآنچه از دهانه ى آن جذب مىشود از راههاى تنگ به گشادتر رفته تا آن كه در كانال «باب الكبد» گرد آيند سپس اين كانال در درون جگر به شاخه هايى باريك و مويينه تقسيم مىگردد و گواريده ها در آنها پراكنده مىشوند، بافت جگر آنها مىپذيرد و تجزيه مىكند تا خون گردد.
از برجستگى جگر رگى بزرگ مىرويد كه همه رگهاى تن كه پيش از اين در كالبدشناسى رگها نام برديم از آن مىرويد خود اين رگ در جگر به شاخه هايى مويين تقسيم مىشود كه به شاخه هاى تقسيم شده كانال باب الكبد مى پيوندد.
خون (ساخته شده) در شاخه هاى مويینه ى رگ بزرگى كه در بخش برجستگى بالاى جگر مى رويد، بالا مىرود.
آن نيز بدينگونه است كه نخست در رگهاى مويينه ى آن گرد مىآيد، سپس به رگهاى گشادتر رفته تا آنكه همه ى خون بدست آمده در رگ بزرگ برخاسته از برجستگى جگر گرد مى آيند.
مبدا وريدها قلب يا كبد
در تشريح اين كه مبدأ رگهاى ساكن، قلب است يا كبد، بين گذشتگان اختلاف نظر بوده است
آملى مىگويد: «معلم اول ارسطو قلب را مبدأ عصب، شريان و وريدها مىدانسته است
و جالينوس بر اين رأى بوده كه وريدها از كبد مىآيند و استدلال وى بر اين كه وريدهاى واصل بين كبد و قلب از كبد مىرويند
اين بوده كه ريشه و انتهاى ستبر آن در سمت كبد قرار دارد و از آن به شاخه هاى كوچك و بسيار متفرع گرديده است و شيخ الرئيس در شفا به اين استدلال جالينوس انتقاد نموده
و مىگويد: چه بسا ستبر بودن در يك سمت به اعتبار فايده و ضرورتى است … نه به دليل رويشگاه و مبدأ براى آن طرف».
کبد انسان در ارتباط مستقیم با رفتار و مزاج و طبایع قرار دارد
آناتومی و عملکرد کبد
تشريح كبد
شناخت کبد
يعنى جگر كبد جسمىست مركب از گوشت و شرائين و غشاى كه جگر را پوشيده است و گوشت آن سرخ مانند خون منجمد و در نفس خود اصلاحش ندارد و فائده بىحسى او آنست تا متاذى نگردد
از حدت اخلاط زيرا كه جگر مولد و منشاء اخلاط اربعست اما غشاى كه محلل و ساتر و حافظ شكل وىست حس بسيار دارد و نفع حس وى آنست كه اگر بجگر آفتى رسد متنبه گرداند تا اقتدار بر دفع آن حاصل آيد و همين غشا ربط مىدهد جگر را بغشاى مجلل معده و امعا و حجاب صدر بوساطت رباط عظيم
و باضلاع خلف بوساطت رباط صغير و دقيق و رنگ جگر مانند خون بسته است در كمودت و عبرت زيرا كه وى فى الحقيقت خونست كه منعقد شده و او محل روئيدن اورده يعنى رگهاى ناجهنده است بدانكه
دو وريد از جگر برآمده بمشابه اصل يكى از جانب جد به جگر و دويمى از طرف مقعر وى دريد حدبى را اجوف نامند
و وريد مقعرى
را باب گويند آنچه براى ايصال غذا بساير اعضا و جهت خروج مائيت بجانب كليه يعنى گرده مخصوص شده شعبه هاى اجوفست و آنچه بجهت جذب صفوت كيلوس از معده و امعا مختص گشته و بماساريقا موسوم شده شعبه هاى بابست
و معلوم باد كه جگر تشرب صفوت كيلوس چنان مىنمايد كه اسفنج آب را زيرا كه جوف وسيع همچو معده ندارد و بطرف پائين جگر فزونى هاست مانند انگشتان
پنجه دست كه بدان فزونى ها گرو معده مشتعمل گشته
و اين فزونىها را زوائد نامند و نفع اين زوائد حصول تعاطف و انحناست جهت اشتمال او بر معده و زوائد مذكور در بعضى مردم چهار باشد
و در بعضى پنج و در بعضى دو دبر زوائد بزرگتر مراره آويخته و بطرف مقعر جگر ما فوق باب منفذى واقعست
بسوى مراره جهت داخل شدن صفرا در وى از جگر و هم درين طرف منفذى ديگرست بسوى طحال جهت دفع سودا از جگر در وى و نيز فى مابين جگر و دل رگى واقعست كه وريد شريانى نام دارد
و تشريح و نفع آن بيشتر مذكور شده بهر كيف او ميانجى ميان دل و جگر واقعست و اطبّا را درين خلافست بعضى گويند از جگر رسته و بعضى گويند از دل ناشى شده و محل جگر بطرف راستست
و پشت جگر
اعنى حدبه او با قرعه پسين پيوسته و اين پيوستگى در بعضى مردم بشدتست اعنى با قبرغه مس كرده و در بعضى مس نكرده و مشاركت كبد باصلاع و حجاب حسب مس اوست و شكم جگر يعنى مقعر او بمعده متصلست على سبيل الاشتمال و سر جگر شروع مىشود
و از برابر حجاب صدر و پاى جگر مىرسد تا عظم خاصره اندكى فروترست از قعر معده و نفع جگر پيدا كردن خون و ديگر اخلاطست.
على خان، واجد، علم الأبدان، 1جلد، منشي نولكشور – لكهنو، چاپ: اول، 1307 ه.ق.
علم الأبدان ؛ ص21
ابن سينا، حسين بن عبد الله – مترجم: مسعودى، على رضا، ترجمه قانون در طب، 1جلد، مرسل – كاشان، چاپ: اول، 1386 ه.ش.
رازى، محمد بن زكريا – مترجم: ذاكر، محمد ابراهيم، المنصوري في الطب (ترجمه)، 1جلد، دانشگاه علوم پزشكى تهران – تهران، چاپ: اول، 1387 ه.ش.
قانون در طب (ترجمه) ؛ ص39
Leave feedback about this