02166561928
آناتومی روده ها + 3 بیماری در روده های انسان

تشریح ساختار روده های انسان و امراض آن

روده های انسان از اعضایی هستند که وظیفه حفظ ویتامین ها و دفع مواد زائد را دارند و اگر بدرستی عمل نکنند بسیاری از فساد ها و مواد زائد در بدن باقی خواهند ماند و چه بسا به داخل بدن بازگردند و موجب امراض گوناگونی را ایجاد نمایند در این مقاله با بخش ها و کارهای مختلف و خاص این اندام بدن انسان آشنا خواهید شد و بنحوی با مهم ترین امراض در این عضو نیز آشنایی خواهید یافت و طریقه درمانی این بیماریها را که جزو امراض رایج و البته خیلی مهم در جامعه بحساب می آیند که سبب ساز بوجود آمدن بیماریهای فوق العاده وحشتناکی  نیز میتوانند باشند .با مطالعه این مقاله شما نسخه های ویژه ای برای درمان این امراض در اختیار خواهید داشت .

فهرست محتوایی

روده ‏ها دو پوشش دارند

در امراض روده‏ و مقعد.

اوّل: در اسهال‏

در قولنج‏

در شناخت بیشتر از روده.

پاك كردن روده‏ ها

منابع

روده ‏ها دو پوشش دارند

كه بر لايه ‏ى بيرونى چسبندگی هايى دارد و آن را بگونه ‏اى استوار پوشانده است. روده ‏ها شش گونه‏ اند، سه تا باريك (كوچك) در بالا سه تا بزرگ در پايين. نخستين روده‏ ى كوچك كه به پايين شكمبه می ‏پيوندد، دوازدهه‏  ناميده‏ می‏شود و در پى آن روده‏ اى كه تهى روده (صايم) گفته می‏شود، می ‏آيد. اين دو روده راست و ايستاده در درازاى تن مى‏باشند.

(2). روده‏ باريك از دو بخش ثابت كه دوازدهه‏duodenum است و طول آن 12 اينچ يا 25 سانتيمتر مى‏باشد بخش ديگرش روده‏ تهى روده‏ «صايم»jejunum است و پس از آن روده‏ «دقيق» چم روده‏ileum كه درازاى شش متر و نيم دارد داراى 15- 16 پيچ و خم در شكم می‏باشد پس از آن روده‏ كورcecum اولين بخش روده‏ بزرگ است درازاى آن شش سانتيمتر دارد دهانه ‏ى آن در لبه زيرين دهانه مشترك روده‏ هاى بزرگ و كوچك است روده‏ كور با طول 7- 8 سانتيمتر قرار می‏گيرد و بفاصله 2- 3 سانتيمترى كه زايده‏Appendix قرار می‏گيرد

سوراخ‏هاى كشش خوراك بسوى جگر در اين دو بيشتر از ساير روده‏ ها است. اين دهانه ‏ها را در بخش جگر يادآورى خواهيم كرد.
پس از آن روده‏اى می ‏آيد كه نام «دقيق» دارد. اين روده داراى پيچ و خم‏هاى بسيار می ‏باشد گشادى اين سه روده به اندازه‏ ى باب المعده است.
پس از آن روده معروف به «اعور»  روده كور است و آن به مانند ظرف و كيسه ‏اى است كه هيچ‏گونه راهى به جايى ندارد. چون داراى يك دهانه است زمانى از آن چيزى وارد می‏شود و هنگامى ديگر از همان دهانه بيرون می ‏رود و در سمت راست قرار داده شده است.
پس از آن روده بزرگ‏  می ‏آيد كه آغاز آن از سوى راست می‏باشد و همه پهناى شكم را تا بسوى چپ می‏گذراند و پس از آن راست‏ روده می ‏آيد اين بخش داراى گشادگى بيشترى است كه پس‏مانده‏ ها در آن گرد می ‏آيند همان گونه پيشآب در پيشآبدان. پايانه آن راست روده (ركتوم)  است كه بر آن ماهيچه ‏ى‏  جلوگيرى‏ كننده از بيرون رفتن (پيخال) قرار گرفته تا بگونه‏ اى ارادى آن را بيرون ريزد

سخنانى كوتاه درباره سودمندى دستگاه گوارش:

دهان با داشتن دو ويژگى حس بساوايى و چشايى، توانايى جداسازى مزه‏ هاى خوب از بد دارد. چون مزه ‏هاى خوب، در بيشتر موارد سازگار با تن و خوراك‏ساز آن هستند. ارزشمندترين كار زبان سخن گفتن است. همچنين در هنگام جويدن خوراك در دهان، آن را بجهت نياز در آسياب كردن يكنواخت به شكل‏هاى گوناگون جابجا می ‏كند.
اين كار زبان به مانند آسيابى است كه براى خوب آسياب كردن همه چيز را در هم می ‏آميزد.
دندانها سه گونه ‏اند برخى براى بريدن شايستگى دارند چون دندان‏هاى پيشين و كنارى و برخى كه براى شكاندن چون نيش و گروهى براى آسياب كردن چون دندان‏هاى پنج‏گانه آسياب.
از شگفتی‏هاى روى هم قرار گرفتن دندان‏ها اين است كه دندان‏هاى پيشين و كنارى (بالا و پايين) در هنگام نياز می‏توانند در تماس و نوك به نوك شدن با همديگر باشند و اين كار در هنگام گاز گرفتن بدين‏گونه است كه برخى از آنها بر دندان روبرو خم شده و دندان‏هاى پايين را پوشانده و تماس ميان آنها برقرار می‏شود. اگر اين‏گونه نباشد كار گاز گرفتن هر چيز انجام نمی ‏گيرد. اين كار با كشيده شدن فك پايين به جلو سبب می ‏شود كه دندان‏ها با هم نوك به نوك گردند. و در هنگام جويدن و آسياب كردن فك به جاى خودش باز می‏گردد و دندانهاى پيشين و كنارى پايين به درون رفته و از حالت نوك به نوك شدن با دندان‏هاى بالا دور می ‏شوند. بدين‏گونه دندان‏هاى آسياب روى همديگر قرار می ‏گيرند.
با نوك به نوك شدن دندان‏هاى پيشين و كنارى آرواره‏ ى بالا و پايين امكان جفت شدن دندان‏هاى آسياب از ميان خواهد رفت. اين حالت هنگامى رخ می ‏دهد كه شكستن (چيزى) خواسته شده باشد.
ريشه ‏ى دندان‏هاى آسياب به جهت كاركرد و ماندگارتر بودنشان بزرگتر از ريشه‏ ى ديگر دندان‏هاست. بيشتر شدن شمارگان ريشه‏ ى دندان‏هاى بالا بجهت آويزان بودن آنهاست.
پيش از اين گزارشى براى وارد نشدن چيزى به درون ناى در هنگام قورت دادن خوراكی ‏ها داده شد. اكنون آن را روشن‏تر بازگو مى‏كنيم:
در هنگام قورت دادن خوراك، مرى به سمت پايين می ‏رود و حنجره بالا كشيده می ‏شود و دريچه‏ اى روى آن استوار می ‏گردد تا قورت‏ دادنی‏ها از روى آن دريچه رد شوند و به درون مرى سرريز شوند. زمانى كه خوراكی‏ها به شكمبه رسيدند، شكمبه آنها را می‏گيرد و از آن انباشته و پر می ‏شود و دهانه‏ ى شكمبه بسته می ‏شود و خوراكی ‏ها در آنجا می ‏ماند تا گوارش آنها به پايان رسد.
جگر از راست و سپرز از چپ و چادرينه‏ ى شكم‏ از جلو ماهيچه ‏هاى تيره‏ ى پشت‏ شكمبه را از پشت در بر می ‏گيرند. همه‏ ى اين اندام‏ها براى گرم نگهداشتن و همچنين بهتر گرم كردن آن می ‏باشد. در نتيجه خوراك در آن می ‏پزد تا آن كه به مانند شيرابه‏ ى شود كه مناسب براى رخنه كردن به درون دهانه‏ ى كانال‏هاى رونده به جگر باشد كه آن را پيش از اين بازگو كرديم.
فراوانى اين دهانه ها به اين دليل است كه چون اگر يكى باشد همه گواريده‏ ها به يك جا بايد سرازير شود و اين ممكن است بخشى از گواريده‏ ها، اين يك دهانه را از دست دهند و هدر روند.
ازاين‏رو دهانه‏ ها افزايش می ‏يابند تا اين كانال‏ها به بيشتر فضاهاى روده‏ ها بپيوندند تا چنان‏كه گواريده‏ ها يك دهانه را از دست دهند از دهانه‏ ى ديگر به سوى جگر كشانيده شوند. همچنين پيچ و خم‏هايى بسيار براى روده‏ ها گذاشته شد تا ماندگارى، گواريده ‏ها در آن بيشتر باشد و بيرون رفتن زودهنگام نداشته باشند و اين كار به ويژه در روده‏ ى كور بهتر انجام می ‏شود و آنچه در اين روده‏ بماند ديگر ارزش خوراكى نخواهد داشت و گنديدگى بر آن چيره می ‏شود.
بافت جگر اين افشره را می ‏پزاند تا از آن خون ساخته شود. بنابراين لازم است اندكى از آن از جگر جدا شود تا انگيزه‏ ى تند انجام گرفتن تجزيه و آسانى آن گردد.
همچنين ازاين‏روست كه سياه‏رگ «باب الكبد» پس از ورود به جگر براى سرعت و آسانى بيشتر تجزيه‏ ى شيرابه به شاخه ‏هاى باريكتر تقسيم می ‏شود.
چون خوراك اندام‏ها و بالندگى آنها در گرو خونى پاك و شايسته است و همچنين‏
پس از پزانده شدن هر چيز ناگزير از پس‏مانده‏ هايى ساخته مى‏شود. ازاين‏رو همراه با فرآيند ساختن خون دو گونه پس‏مانده پديد می ‏آيد كه يكى ته ‏نشست و دردى‏  و ديگرى شناور و كف مانند است.
از يك سو براى پاك‏سازى خون از اينها كيسه‏ ى زردآبى فراهم شده كه براى آن گردنى ساخته شده تا بدرون جگر رود و زردآب پديد آمده در آن به دنبال ساختن خون را به سوى خود بكشد.
از سوى ديگر سپرز نيز آفريده شد و كانالى برايش فراهم گشت تا به جايى رود و پس‏مانده ‏ى ديگر را كه تلخآب از آنها پديد می ‏آيد را به سوى خود بكشد. پس خون پاك بى ‏فزونی‏هاى زردآبى و تلخآبى خواهد شد كه آن به اندازه‏ ى نياز تن در خون می ‏ماند. اكنون (خون) آبكى ‏تر از آنست كه ما می ‏خواهيم.
پس نياز است كه بخش پس‏مانده‏ ى آبى آن گرفته شود تا سفتى آن به اندازه ‏اى شود كه از آن گوشت ساخته گردد ازاين‏رو دو گرده آفريده شده و براى هريك كانالى دراز فراهم آمده تا به رگ برآمده از برجستگى جگر بچسبد و بخش فزونى آب آن را پيش از بالا آمدن و مشروب كردن اندام‏ها بگيرد.
هنگامى كه خون از فزونی‏هاى سه ‏گانه پاك شد، خوب و شايسته و سازگار و هماهنگ براى خوراك اندام‏ها و بالندكى آنها می ‏گردد.

روده

هنگامى ارزشمند بودن خوراك ‏رسانى به تن شناخته می ‏شود كه ما به ارزش كاركرد پاكسازى خون از اين فزونی‏ها و كارى كه در دستگاه‏هاى پاك‏سازى ‏كننده ‏ى آن انجام می ‏گيرد، آشنا باشيم. چنان‏چه كيسه‏ ى زردآبى، زردآب را به سوى خود نكشد و يا آن را در خون بجا بگذارد تا با خوراك به اندام‏ها برود، بيماری‏هاى گوناگون پديدآمده از زردآب چون زردى‏ و سوزه‏ ها  و سرخى‏ و نمله‏  و تب‏هاى سخت و مانند آن رخ می ‏دهد.
چنانچه سپرز تلخآب را نكشد، بيماری‏هاى تلخآبى چون يرقان سياه و بهق سياه‏  و قوابى‏  و پوسته ‏پوسته شدن پوست و جذام‏ و ماليخوليا  و مانند آن روى می‏دهد.
چنانچه فزونی‏هاى آب به سوى گرده رانده نشود يكى از دو بيمارى استسقاء با نام استسقاء زقى و يا استسقاء لحمى، روى می‏دهد. اگر اين دستگاه‏هاى پاك‏سازى‏ كننده نباشند اين بيماری‏ها پيوسته و همواره می ‏ماندند.
از شگفتی‏هاى كشيدن فزونی‏هاى خون، از يك سو آمدن كانال‏هاى كيسه‏ ى زردآبى و سپرز به گودى جگر براى بيرون كشيدن زردآب و تلخآب می ‏باشد و از سوى ديگر آمدن دو كانال گرده به رگ برخاسته از برجستگى كبد و كشيدن فزونی‏هايى آب از خون ساخته شده در جگر می ‏باشد. زيرا خون براى بالا رفتن از رگ‏هاى مويينه و رسيدن به بخش برجستگى روى جگر نياز دارد كه آبكی ‏تر باشد تا بتواند به آسانى بالا رود. ازاين‏رو بايد فزونی‏هاى آب آن تا رسيدن به بخش برجستگى جگر در خودش بماند كه بر اثر آن شتاب رخنه كردن و بالا رفتن از اين مويينه ‏ها را به خوبى داشته باشد.
ازاين‏رو كانال بيرون ‏كشاننده فزونی‏هاى آبى، هيچ‏گاه به گودى جگر نمی ‏رود بلكه پس از بالا رفتن خون و گذر از رگ‏هاى مويينه و سپس رسيدن به رگ‏هاى گشاد، ديگر بی ‏نياز از آبكى بودن و فزونی‏هاى آبى خواهد بود. پس از رسيدن به بخش برجستگى جگر، خون نياز به سفتى و سنگينى بيشتر پيدا مى‏كند. ازاين‏رو بايد آن دو كانال گرده‏ ها به اينجا بپيوندند.
اكنون خون پاك از رگى كه در برجستگى جگر رویيده، بالا می ‏آيد و خون را به سراسر تن می ‏برد. خون‏رسانى به اندام‏ها بر پايه‏ ى يك تقسيم ‏بندى درست و دادگرانه نسبت به ارزش كارى هر اندام در سرتاسر تن می‏باشد. اين كار به‏ گونه ‏اى است كه ما آن را در بخش پراكندگى رگ‏ها در تن گزاره كرديم كه به هر اندام به اندازه‏ ى بهره ورى آن خون داده خواهد شد.
(خون) در هر اندامى با توجه به طبيعت خود تجزيه شده و سبب نيروزايى و بالندگى آن اندام می ‏شود، البته اگر خواهان بالندگى باشد، وگرنه بايستى خون جايگزين به اندازه‏ ى بخش تجزيه شده باشد تا به آن اندام برسد. در تن‏هاىی كاهش وزن يافته و لاغر شده، اين جايگزينى كمتر از بخش تجزيه ‏پذير خواهد بود. اين كار (تجزيه و جايگزينى) هدف و خواست نهايى ما از دستگاه گوارش می ‏باشد.
آفريدگار بزرگ براى فزونى‏ هايى كه خون از آن پاك شده است. سودمندی‏هايى ديگر نيز نهاده است. كيسه‏ ى زردآب با يكى از كانال‏هاى خود زردآب را از خون پاك می‏كند و با كانال ديگر آن را به درون روده ‏ها می ‏فرستد و روده‏ ها به جهت تندى و تيزى آن (زردآب) بر راندن پس‏مانده ‏ها و بيرون كردن آنها برانگيخته می ‏شوند و اين سبب پاكيزه شدن و ايمنى از گرفتگى و ماندن فزونی‏ها در روده ‏ها می‏شود.
سپرز فزونی‏هاى ته ‏نشين شده را می‏كشد و خون را از آن پاك می ‏سازد، سپس آن را دگرگون می ‏نمايد تا سفتى و ترشى بدست آورد سپس بخشى از آن را به دهانه شكمبه می ‏فرستد كه با ترشى و سفتى خود سبب آگاهى و برانگيختن اشتها می ‏شود سپس با پس‏مانده ‏ها بيرون رود.

گرده بخش آبكى خون را گرفته، و آنچه كه شايسته‏ ى تغذيه كردن است، بكار می ‏برد سپس مانده‏ ى آن را با دو كانالى كه از پيش گفتيم، به پيشآبدان می‏رساند، از سوى ديگر پيشآبدان بزرگ ساخته شده تا آدمى براى پيشآب كردن پيوسته به پا نخيزد و بر دهانه آن دريچه‏ اى ماهيچه ‏اى گذاشته شده كه آن را تنگ كرده و می ‏بندد و تا پر نشود از آن چيزى بيرون نمی ‏آيد و با افزايش اندازه پيشآب در آن و سنگين شدن و يا تندى و سوزش آن به خواست خود آن را رها كرده تا بيرون رود.
در فراهم آمدن پيشآب‏راهى از گرده به پيشآبدان خردمندى بزرگ نهفته شده است و چنين است كه اگر پيشآبدان را پر از باد كنيم، بادى از آن بيرون نخواهد آمد، با اينكه داراى دو دهانه است و از هر دو دهانه‏ ى آن هر چيزى می ‏تواند رفت و آمد كند و بخش آبكى خون كه پيشآب است از گرده به درون هر دو (ميزراه) می‏ريزد و از آنجا كه اين‏
دو مجرا نخست از يكى از دو لايه ‏ى پيشآبدان رد می ‏شود تا به گردن پيشآبدان برسد سپس از لايه ‏ى دوم گذر مى‏كند، ازاين‏رو است هرچه به درون پيشآبدان سرريز می‏شود لايه درونى را به بيرونى می‏چسباند، و هرچه بيشتر پر مى‏شود اين چسبندگى لايه‏ ها بيشتر می ‏گردد و دهانه پيشآبدان بسته ‏تر شده و نمی‏گذارد، اندكى پيشآب گرد آمده در پيشآبدان به بالا برگردد، همچنان پذيرش پيشآب را به پيشآبدان آسان‏تر دنبال مى‏كند تا پيشآبدان را سنگين كند و هرگاه ناراحتى احساس شود آن، ماهيچه را وامی ‏دارد كه از بستن دهانه‏ ى پيشآبدان دست بردارد پس پيشآبدان بر آنچه در درون خود دارد فشار می ‏آورد، تا پيشآب بيرون ريخته شود.
پس‏مانده‏ هاى سفت پس از تهى و پاكيزه شدن از هرگونه ارزش خوراكى به راست روده رانده می ‏شوند اين روده گشاد است و توانايى گرد آوردن پس‏مانده‏ هايى بسيار را داراست تا آدمى پيوسته براى بيرون راندن به پا نخيزد هنگامى كه پس‏مانده ‏ها سنگينى كنند و يا احساس سوزش (نوك نوك زدن) پيدا شود، سبب ناراحتى جاندار شده آنها با خواست خود ماهيچه‏ ى نگهدارنده را آزاد كرده و پس‏مانده ‏ها بيرون می ‏روند
چنين است سرنوشت خوراك از هنگام وارد شدن به تن و تا برداشت از آن و سپس بيرون راندن پس‏مانده‏ ها به خواست خداوند.

شناخت ديواره‏ ى شكم‏ :

در پشت پوست پوشاننده ‏ى شكم ماهيچه‏ هاى هشت‏گانه‏ اى كه گفتيم قرار دارد و در پس ماهيچه‏ ها، پرده ‏اى فشرده كه صفاق نام دارد ديده مى‏شود و پس از صفاق (بافت چربى) چادرينه‏ و پس از آن اندام‏هاى درونى شكم گذارده شده ‏اند.
فتق به دنبال پارگى صفاق در پرده ‏هاى شكم پديد می ‏آيد.

امعا :

مخلوق است از اغشيه و اورده و شرايين و ليفات عصبانى و او شش است، چنانكه گفته‏ اند:

بيت‏

روده‏ ى آدمى اندر عدد شش بيش نيست‏

كردم آن را جمله در يك بيت منظوم، اى حكيم!
اوّلش اثنا عشر، پس صايم و آنگه دقيق

‏ وز پس او اعور و قولون و آنگه مستقيم‏

روده اثنى عشرى يا دوازدهه‏(Duodenum) به انتهاى پيلورى معده چسبيده است و تا روده صائم تقريبا 25 سانتى‏متر طول دارد و هلالى شكل می ‏باشد و مجراى لوزالمعدى و مجراى مشترك صفرا در آن خالى می ‏شوند.
روده صائم (ژوژنم) قسمت ميانى روده باريك است و تقريبا 8 فوت طول دارد.
تهى روده (ايليوم) طويل‏ترين قسمت روده كوچك است و تقريبا 12 فوت طول دارد.
ايليوم در پايين شكم جاى دارد و به روده بزرگ ختم می‏شود.
روده بزرگ كه 5 تا 6 فوت طول دارد و حدود 5/ 2 تا 13 اينچ (6 تا 8 سانتيمتر) قطر دارد و قطر آن به سمت مقعد كاهش می ‏يابد. روده بزرگ به روده اعور (كور يا سكوم) با آپانديس آن، كلون و راست روده تقسيم می‏شود:
روده اعور (كور يا سكوم) كه در ربع تحتانى راست شكم قرار دارد و 2 تا 3 اينچ (5 تا 8 سانتيمتر) طول دارد و آپانديس به آن چسبيده و به شكل كرم است.
كولن كه خود به چهار قسمت تقسيم مى‏شود كه همان روده قولون است.
و راست روده يا ركتوم كه آخرين قسمت روده بزرگ است و حدود 7 تا 8 اينچ (18 تا 20 سانتيمتر) طول دارد.
اوّل كه اثنا عشر است، يعنى عرض آن‏  موازى دوازده انگشت صاحبش‏  باشد در حالت انضمام اصابع و اين متّصل به مقعّر  معده بود و بوّاب‏  نيز گويند، بنا بر آنكه در وقت هضم دهن او منقفل‏ شود، يعنى باهم آيد و چون هضم تمام شود منفتح‏  گردد؛ و دوم را صايم‏ خوانند، بنا بر آنكه دايما از غذا خالى افتاده و عروق ماساريقايى‏  از او جذب شى‏ء لطيف كند و صفرا از مراره بدو منصّب شود و به واسطه دوام اين انصباب‏ او را شويد و از غذا خالى باشد؛ و سيم را دقاق گويند  و در او ليفات بسيار بود و اين هر سه را امعاى دقاق خوانند؛ و چهارم را  كه اعور  گويند، او همچون كيسه ‏اى است كه مدخل و مخرج او يكى است، بنابراين او را اعور گويند؛ و پنجم را قولون گويند، جهت آنكه‏

قولنج‏ بسيار در او پيدا شود؛

و ششم را معاى مستقيم‏  خوانند، بنا بر آنكه در او كجى‏ نيست و راست افتاده و آخر همه اوست و به مقعد متّصل است.
امعا از آن جهت پيچيده است تا غذا در او بماند و زود نگذرد و محتاج به غذاى مجدّد نباشد، و نيز زود محتاج به براز  نباشد؛ و امعا دو طبقه آفريده شده‏ : طبقه ‏اى به عرض و طبقه ‏اى به طول، و در اين دو منفعت هست: يكى آنكه تا از قبول آفات دور باشد، چنانچه در قروح امعا مشاهده می ‏رود كه از طبقه خارجى بسيار دفع می ‏شود و داخل او به سلامت است؛ و منفعت ثانيه آنكه احتياج تمام به شدّت‏  قوّت دافعه هست كه دفع براز بدو است؛ بنابراين ليفات او به عرض افتاده باشد، چرا كه ليفى كه به عرض افتاده باشد  جهت دفع است و آنچه به طول افتاده‏ جهت جذب؛ و امعاى سفلى فراخ‏تر از امعاى عليا آفريده شده تا ثفل بسيار در او جمع شود  و هر زمان احتياج‏ به دفع نباشد؛ و بنا بر آن است كه مثانه‏  نيز وسيع آفريده شده كه اگر چنين نبودى لحظه‏ به ‏لحظه به دفع‏ مجبور میشدید.

در امراض روده‏ و مقعد

اوّل: در اسهال‏

هر اسهالى كه بود يا از مأكولات بود، يا از اعضا و از هوا نيز گاهى می ‏باشد، چه جنوب و بلاد جنوبيّه سبب اطلاق می ‏شود؛ امّا آنچه از مأكولات بود، از ادويه مسهله‏
مى‏باشد كه قوّت او در معده يا روده بماند. علاجش اسبغول‏  بريان كرده و به روغن گل چرب كرده به شراب سيب دهند؛ و از بسيار خوردن كه موجب تخمه‏  شود يا چيزى مزلق مثل آلو يا غذايى كه خوش ‏طعم نبود يا به غير شهوت خورده شود يا نفّاخ بود و تولّد رياح كند و آن مانع اشتمال معده بود بر غذا، پس نامهضوم‏  بماند و موجب اسهال گردد.

علاج اين مجموع يك شبانه روز غذا ندهند و بعد از آن غذاى لطيف و خوشبوى‏  و سريع الهضم و خفيف دهند و معده را به حسب‏  خصوصيت هر مزاج تقويت كنند؛ امّا آنچه از اعضا بود، از جميع بدن می ‏باشد و اين را اسهال بدنى گويند به سبب اجتماع فضلات. از ترك رياضت و قلّت تحليل و بسيارى دعت‏ و سكون و امتلاى بدن می ‏باشد يا از جنس استفراغى كه عادت بوده باشد. علامت، تقدّم اين اسباب و خفّت يافتن از آن.
علاج، تنقيه به فصد و اسهال‏ ، اگر بدن قوى باشد، و رياضت و حركت و دلك‏ و حمام معرّق‏ ؛ و از غلبه صفرا مى‏باشد در بدن. علامت و علاج در اسهال مرارى خواهد آمد؛ و بر سبيل بحران می‏باشد و منع كردن اين مجموع خطير می‏باشد؛ و به سبب ذوبان و گداختن اعضا مى‏باشد و اين در عقب حمّيّات دقّيّه عارض شود. علامتش التهاب و حرارت و نتن براز و اختلاف و عدم علامت آفتى در عضوى كه موجب اسهال گردد و اگر  ذوبان لحم شحمى بود، صديد غليظ و چرب بود و در آخر مثل شحم متشابه القوام گردد و ذوبان لحم نيز در اوّل صديدى بود، امّا چرب نبود و در آخر نبود و

در آخر متشابه القوام گردد؛ و از عضوى غير معيّن می ‏باشد و اين مدّى بود. سببش انفجار دبيله‏ بود در عضوى از اعضا، حتّى كه از صدر و سينه نيز باشد. علامتش تقدّم ورم در آن عضو و وقوع لرز و فراشا كه نافض و قشعريره گويند. علاجش قند و گلاب به شيره تخم خيارين با سكنجبين يا شراب زرك به حسب احوال. غذا آب جو و مرغ چوژه‏ انداخته و چون قيح پاك گردد، گل ارمنى و طباشير و خون سياوشان و گل سرخ از هر يكى يك جزو و تخم كاسنى دو جزو، مجموع را كوفته و بيخته، يك مثقال به شراب سيب و به بدهند و موضع را به مقوّيات ضماد كنند و در آب جو برنج اضافه نمايند  و اگر حرارت نباشد به جو حاجت نبود؛  و غير مدّى باشد، چنانچه فضله مجتمع مى‏گردد در يك عضو يا زياده و چون ممتلى گردد به اسهال مندفع گردد. علامت آنكه در آن عضو دردى ظاهر شود قبل از اسهال و بعد از آن خفّتى و راحتى پيدا آيد و معرفت نوع خلط به لون براز و باد و از درد عضو و اسهال حاصل توان كرد؛ اگر غبّ‏ بود صفراوى باشد و اگر ربع، سوداوى و اگر مواظبت‏ ، رطوبى‏  و اين نوع اسهال را دور البطن گويند و اگر دورى نباشد، بل دايم بود و در بعضى اوقات قوى‏تر شود، آن خلط فاسد در خون است. علاجش تنقيه بدن بود از خلط غالب و  تعديل مزاج بما يوافق و تقويت آن عضو
كه در او مجتمع می ‏شود به ضمادات؛ و از عضوى معيّن مى‏باشد، مثل دماغ و معده و جگر و سپرز و زهره و روده؛ امّا از دماغ و اين را اسهال دماغى گويند. به فرود آمدن نزله و افساد غذا در معده باشد. علامتش آن بود كه در اوّل روز كه از خواب برخاسته‏ بود ، چند كرّت پياپى بنشيند پس ساكن گردد با علامات نزله و فساد مزاج دماغ. علاجش به قفا تكيه نكند و بالين پست كند و پيش از آنكه عادت از خواب برخاستن‏  و به مجلس نشستن بود، بيدار كنند و قى فرمايند و آنچه به قى برنيايد و در معده بماند يا به روده فرود آمده باشد به چيزى مزلق دفع بايد كرد، مثل تخم ريحان يا تخم زوفا يا تخم مرّ و يا اسبغول‏ به شراب سيب يا قند يا شراب صندل و داروهاى قابض كه اسهال بازدارد نشايد دادن و تدبير بازداشتن نزله بايد كرد، چنانچه در باب اوّل گذشت‏ ؛ و امّا از معده، و اين را اسهال معدى گويند. از ضعف ماسكه‏ به سوء مزاج يا بازماندن ماسكه از كار خويش به سبب ملاست سطح معده از رطوبتى مى‏باشد. علامتش بيرون آمدن طعام بی ‏تغيّرى و احساس به ثقل و فرود آمدن آن بر مثال سنگى كه از بلندى ساقط می ‏گردد.

علاجش قى كردن و جوارش خرنوب و كندر خوردن؛ و از ضعف قوّت هاضمه مى‏باشد از سوء مزاج و بيشتر سرد و تر بود يا از بسيارى باد در معده يا از رطوبتى لزج كه ميان طعام و معده حجاب گردد و هاضمه از كار خود بازماند. علامت‏ ضعف هاضمه، ثقل طعام بر معده و غير متغيّر و منهضم بيرون آمدن، ليكن به وقت خود نه به سرعت،
چنانكه در ضعف‏ ماسكه مذكور شد. علاجش، سوء مزاج را به علامات آن معلوم كرده‏ تبديل كنند و باد را به ترك چيزهاى نفّاخ و كاسرات رياح تأجيل و رطوبى را كه علامتش غثيان و بسيارى آب دهان و شيرينى و بيرون آمدن آن‏ با براز است‏ ، التأجيل المداوا، قى به آب ترب و عسل و شبت كنند و مداومت بر جوارشات مذكور نمايند؛ و از ضعف دافعه مى‏باشد و اين به غايت قليل الوقوع است، پس اندك ‏اندك دفع كند، چه از ضعف به يكبار دفع نتواند كرد و آنچه دفع كند منهضم بود و علامت ضعف دافعه معده آن است كه زياده از دوازده ساعت در معده نماند و سبب آن يبوست بود. علاج‏ ، به چيزهاى تر بايد كرد؛ و از كثرت صفرا در معده می ‏باشد. علامت و لاج در اسهال مرارى بيايد؛ و از بلغم شور می ‏باشد. علامتش‏ شورى دهان. علاجش قى فرمايند و گلقند مقوّى به مصطكى با شراب بهى يا شراب ليمو دهند؛ و از بثرات‏ و جوشش و قرحه و ريش معده می ‏باشد. علامتش جوشش زبان و خشكى و حرارت و بعد از تناول طعام در معده احساس سوزشى و دردى شود و چون طعام بگذرد تسكين يابد و در براز صديد و زرداب رقيق آيد. علاجش اگر مانعى نباشد فصد باسليق كنند. آب جو بريان كرده و عدس و برنج نشسته‏ ، به شيره خشخاش، و هر روز دو درم اسبغول بريان كرده و يك درم صمغ عربى و دو درم روغن گل به شراب صندل بدهند و اگر بعد از هفته‏ اى دفع نشود قرص تباشير و سفوف حبّ الرّمان‏ دهند به شراب بهى؛ و از باطل‏
شدن خمل معده‏  مى‏باشد و سبب آن خلطى آكال بود يا شرب‏ سموم حارّه يا ورمى گرم كه حادث شود در معده، مثل فلغمونى‏  و حمره‏ . علامتش بيرون آمدن طعام غير منهضم بی ‏سببى از اسباب مذكوره. علاجش معده را به قابضات قويّه ضماد كنند. غذا آب جو بريان‏ كرده، اگر حرارت بود و الّا شورباى گوشت سبك و برنج، و گفته ‏اند حسويى‏ كه از شير تازه و نان و مايده‏  خشك‏ كرده سازند انبات خمل معده كند؛ امّا از جگر، و اين را اسهال كبدى گويند و فرق ميان اسهال كبدى و معدى آن است كه در كبدى كيلوسيّه‏ فعل معده تمام بود و در معده ضررى نباشد. قيح و ريم می ‏باشد. سببش انفجار دبيله. علامتش تقدّم ورم و نافض و قشعريره. علاجش آنچه مذكور شد و تقويت جگر با اشربه و ضمادات مناسب كردن؛ غسالى می ‏باشد، يعنى مثل آب غساله گوشت تازه بود و سببش ضعف جگر بود به سبب سوء مزاج يا سدّه يا ورمى. سوء مزاج را به علامات آن معلوم كنند و دفع گردانند. ورم و سدّه خود بعينها مذكور گشت، تحقيق كرده، علاج فرمايند و گفته‏ اند كه غسالى صعب به مويز منقّى زايل شود. شك نيست كه هرگاه از برودت و رطوبت بود هر آينه مناسب خواهد بود . دموى صرف می ‏باشد و
اين را  ذوسنطارياى‏ كبدى گويند. سببش يا تفرّق اتّصال جگر بود. علاجش قرص طباشير و گل ارمنى و خون سياوشان. غذا زرده نيم‏برشت؛ يا امتلاى جگر. علامتش امتلاى بدن و احتباس سيلانى معتاد و عدم علامات سجح‏ از درد روده‏ ها و خروج متدارك و پياپى. علاجش رگ اكحل‏  زنند و ما دام كه بيمار ضعيف نشده باشد قابض ندهند و چون ضعف پيدا آيد محاجم بر مواضع كثيره‏ از بدن نهند و قوابض استعمال كنند؛ و صفراوى می ‏باشد. سببش امتلاى جگر از صفرا بود؛ و فوت قوّه‏ دافعه صديدى‏ می ‏باشد. سببش احتراق خون جگر بود. مشابه دموى می ‏باشد و اين از انفجار دبيله بود و از انفتاخ سدّه يا احتراق شديد. علامت و علاج انفجارى مذكور شد و علامت انفتاخى و احتراقى و صديدى و صفراوى آن است كه با آن علامت سجح نبود و مختلط بود به براز و مريض را از خروج آن راحتى حاصل شود و در وقت خلأ درد معده بيشتر بود و چون غذا خورده شود ساكن گردد. علاجش قابض ندهند كه خوف هلاكت عاجل بود، بل به تعديل مزاج و اخلاط به آب جو و اشربه بارده مطفئه‏  كه در آن قبض بسيار نبود، مثل شراب زرك و غوره و انار و ريواج اهتمام نمايند و در اين نوع اسهال خوف سجح هست، پس تخم زوفا و اسبغول بريان كرده در بعضى اوقات با اشربه می ‏دهند؛ و گاه بود كه در بعضى اسهالهاى كبدى پاره‏ هاى جگر بيرون آيد و علامت آن بود كه بر آتش نهند گداخته نشود؛ و كيلوسى مى‏باشد. سببش ضعف جاذبه جگر بود. علامتش اسهال سپيد و گاه باشد كه اندكى به سبزى زند به واسطه وقوف در ماساريقا و قلّت‏
خون در بدن و لاغرى و زردى رنگ با سفيدى آميخته، به علامت مزاجها سوء مزاج مضعف معلوم كنند و اكثر آن‏ از برودت و رطوبت بود، و تعديل و تقويت جگر نمايند؛ و خلطى می ‏باشد از سدّه ‏اى كه عارض شود در عروقى كه معروف است به جداول‏ .

در قولنج‏

چون اكثر وقوع اين مرض در روده قولون مى‏باشد نام او را از آن اشتقاق كرده‏ اند.
از باد غليظ باشد كه در ميان هر دو طبقه روده‏ ها بماند و چنان محسوس گردد كه گوييا روده را به جوال‏دوز سوراخ می‏كنند و اين با وجود نرمى طبيعت نيز می‏باشد. علامتش قراقر و انتقال درد از موضعى به موضعى و تقدّم غذاها و ميوه ‏هاى سرد و بادناك.
علاجش شياف و حقنه كه طبيعت را  فرود آورد و باد بشكند. البتّه بايد كه لوله محقنه دو
سوراخ داشته باشد و اين نوع را قولنج ريحى گويند؛ و از ثفلى كه در امعا محتبس گردد، می ‏باشد و اين را قولنج ثفلى گويند، و سبب احتباس آن يا اختلاط بلغم لزج بود يا سودا «1» يا صفراى محّى يا خشكى ثفل‏ و بنادق‏ شدن آن از خشكى طعامها يا اندكى آن يا حرارت روده ‏ها يا يبوست يا ذهاب حسّ آن يا  بسيارى‏ آمدن بول يا كثرت تحلّل بدن از كثرت رنج و حرارت يا حرارت هوا. علاج‏ همه اوّل تسكين درد است‏  به كمادها و در آب گرم نشاندن و بعد از آن استعمال حقنه كه شكم بياورد. حقنه جهت ريحى و ثفلى و بلغمى و سوداوى: بسفايج پنج درم، سناى مكّى ده درم، تخم كرفس پنج درم، زيره و باديان از هريك پنج درم، بابونه يك كف، گل خطمى يك كف، مغز كاچيره ده درم، حلبه و تخم كتان از هريك سه درم در يك من و پنج سير آب بجوشانند تا به پانزده سير باز آيد، بپالايند و ده درم نمك‏  و ده درم فلوس خيار چنبر در اين آب حل كنند و صاف گردانند و سه‏  درم روغن كنجد اضافه كرده، به دو كرّت نيم گرم حقنه كنند. حقنه ‏اى كه در حرارت استعمال كنند: عنّاب و آلو از هريك پنجاه عدد، بنفشه، سماق، نيلوفر از هر يك پنج درم، برگ چغندر يك دسته، باديان سه درم، گل خطمى يك كف در يك من و پنج سير آب بجوشانند تا به پانزده سير آيد، بپالايند و ده درم فلوس خيار چنبر و چهار سير ترنجبين اضافه كرده، صاف كنند و به دو كرّت نيم گرم حقنه كنند؛ و در «بلغمى ماء الاصول و در صفراوى و حرارت، شراب نيلوفر و بنفشه به‏  تمر هندى ترش كرده به‏

عرق باديان دهند و تا گشاد نيابد، غذا ندهند و اگر ضرورت شود غذا دادن، ماء اللحم و آب مرغ دهند و بعد از گشاد اگر غلبه خلطى بود تنقيه كنند؛ و از ورم جگر و گرده و سپرز می ‏باشد، بعد از آوردن طبيعت به علاج آن، چنانچه در موضعش مذكور شد و خواهد شد، اشتغال نمايند؛ و از ورم گرم روده می ‏باشد. علامتش احساس ورم و تب گرم و غلبه تشنگى و قى‏ صفراوى و درد و پرى رگها و گرانى و ضربان. اگر دموى باشد، علاجش فصد و حقنه بارده و تليين به شراب بنفشه و آلو و شيرخشت و فلوس خيار چنبر و ضماد به آنچه در اورام معده و جگر مذكور شد، اوّل طبيعت را به صلاح‏ بياورند، بعد از آن به فصد و ساير تدبيرات اشتغال نمايند؛ و از التواى‏  روده‏ ها می ‏باشد و سبب التوا پاره شدن رباطات‏  امعائيّه پشت بود به واسطه حركتى عنيف يا فتق و فرود آمدن به كيس خصيه. علامتش حدوث آن بعد از حركتى عنيف يا سقطه يا فتقى و احساس نزول آن به كيس‏ . علاجش دست در شكم مالند به رفق و هموار و تحريكات‏ مختلف دهند تا به جاى خود باز رود؛ و از ديدان و كرمهاى بسيار می ‏باشد. بعد از تليين طبيعت به دفع آن سعى نمايند، چنانچه در اين باب ذكر رود.

در زحير
زحير حركت روده مستقيم بود به دفع براز بر طريق اضطرار و بيرون ناآمدن الا
اندك رطوبتى مختلط با  خون و گاه بود كه خون نباشد. صادق می ‏باشد و كاذب می ‏باشد و علاج هريك ضد علاج ديگر است. پس در تشخيص و تحقيق آن اجتهاد مبذول بايد داشت.

در صباح به ناشتا شربتى دهند  از قند و قدرى سبيوش يا تخم شاهسفرم يا تخم زوفا بريزند، اگر آخر روز تخمها نيايد، البته كاذب است. علاج آن تليين باشد به‏ مثل شراب بنفشه و طبيخ پوست بيخ‏ خطمى و باشد كه به شير خشت و فلوس حاجت افتد. غذا ماش و عدس مقشّر به شيره بادام و اسفاناخ‏ بود؛ و اگر تخمها آيد، غالب آن است كه صادق است. علامتى ديگر بايد جست تا اعتماد توان كرد؛ زيرا كه با وجود قبض و حبس ثفل در امعا ممكن است كه از جانبى تخمها بيرون آيد، خاصه اگر دير بيرون آيد، پس تفحّص نمايند كه پيش از وقوع‏ اين مرض طبيعت قبض داشته باشد يا تليين و اين شخص را در حال صحّت، غالب احوال آن است كه قبض بوده‏ يا تليين و چون مقرّر گردد كه صادق است، اگر از صفرا بود، علامتش بيرون آمدن آن بود با براز و سوزش و حرارت در مقعد. علاجش ربّ بهى و تخم زوفا بريان‏ كرده دهند. غذا آب جو بريان ‏كرده و برنج يا گاورس بريان‏ كرده به خشخاش بريان ‏كرده و به سماق، چنانچه بسيار ترش نباشد چاشنى داده و ضماد از پوست خشخاش و گل سرخ و بذر البنج و گل خطمى و پوست انار تركيب كرده‏ ، بر شكم نهند و اگر بدين كه گفته ‏اند تسكين نيابد، قرص تباشير دهند؛ و اگر از بلغم بود، علامتش بيرون آمدن آن بود با ساير علامات بلغم.
علاجش شراب حبّ الآس و تخم ريحان و تخم مرد كه كنوچه گويند بريان كرده. غذا برنج به گرده پيه بز، زيره بريان ‏كرده در انداخته و گاورس و نمك گرم ‏كرده بر شكم نهند و اگر ساكن نگردد سفوف مقلياثا دهند و برشعثا و شيافى كه از اين اجزا سازند:
حضض‏ ، زعفران، كندر، صمغ عربى از هريك يك جزو، افيون دو جزو، مجموع كوفته‏ و بيخته، به آب خمير كنند و هريك مثل دانه سنجدى ساخته و ريسمان در آنجا كرده، چنانچه چهار انگشت يا زياده آويخته باشد، استعمال مى‏كنند، چنانچه‏ ريسمان آويخته باشد و در اكثر اقسام زحير نافع بود ؛ و از سرما می‏باشد. علامتش رسيدن سرما به مقعد. علاجش علاج بلغمى و چيزهاى گرم بر مقعد نهادن و بر زمين حمّام يا بر خشت پخته و خام‏  گرم نشستن؛ و از نشستن‏ بر موضع صلب عارض مى‏شود. زرده تخم مرغ به روغن گل سرشته نيم گرم بر مقعد نهند، و بيشتر انواع زحير را چيزهاى گرم نهادن مفيد و چيزهاى سرد نهادن مضرّ است‏ ؛ و از ورم گرم در روده مستقيم می‏باشد.
علامت آن حرارت و ثقل و ضربان در آن موضع. علاجش در آبى نشاندن كه گل‏ خطمى و خبّازى و بنفشه در او جوشيده بود، و گل خطمى و تخم كتان و خبّازى كوفته و بيخته، شياف كنند، نافع بود

در شناخت بیشتر از روده

بدانكه روده‏ مطلقا عضويست عصباتى و دو توى و بر هر توى آن غشاى پوشيده است با غشاهاى معده در يك سطح واقع شده ‏اند و ليفهاى روده ها همه از پهنا واقع اند تا بر ثفل اعانت كنند الا در معاء آخر كه درو بعضى از ليف جذب هم هست تا از امعاى جذب ما بقى اثفال كند و همه را پاك سازد و جمله رودها و شش صنف واقع ‏اند و همه بهم پيوسته ‏اند اول‏
روده ‏ايست راست و بقعر معده متصل و بواب دهانه اوست و اين روده از قعر معده است و فرود آمده است و هيچ خم ندارد تا حوالى آن از بهر احشاى ديگر حال باشد و دفع او مر اثفال را آسان‏تر بود و اندر هر شخصى طول اين روده بمقدار عرض دوازده انگشت اوست بدين جهت اين را اثنا عشرى گويند دوم‏ بدو پيوسته است و آن را صائم خوانند جهت آنكه ثفلى اندر وى جاى نگيرد و زود از وى بگذرد بواسطه رسيدن صفراى خالص از زهره بدو و شستن آن را از ثفل بزورى‏ سوم‏ بدين صائم پيوسته است و آن بر تو در توى برهم نهاده‏
تا هرچه شايستگى غذا داشته باشد و يا ثفل بدو آمده بود ديرتر از وى بيرون رود اندر شكن و تويهاى آن می ‏گذرد به آهستگى تا شقوق ماساريقا آن حصه را از ثفل جدا كرده به جگر كشند و نيز سبب جاى يافتن ثفل آنجا مدتى (تا) تقاضاى بحاجت برخواستن هر ساعت رنجه ندارد و اين هر سه صنف از باقى اصناف به جرم لطيف‏تر و دقيق‏تر باشند و بدين جهت اين امعا را دقاق گويند چنانچه باقى را كه غليظتراند با آنكه هر يك نامى دارند جمله را غلاظ هم خوانند و منفعت دقت و لطافت اينها آنست كه چون حصه از غذا با ثفل بدينها می ‏آيد بيشتر از آنكه بديگر امعا رسد حرارت اعضا درين روده ‏ها زودتر و بهتر اثر تواند كردن و طبخى فى الجمله اينجا نيز حاصل بايد كه مدد طبخ معده گردد و بدين رودها هيچ پيه نباشد بواسطه قرب اينها به اعضاى گرم و قبول حرارت آن اعضا را بزودى و در درون اين امعا رطوبتى كه طبيبان آن را صهروج الامعا گويند بيشترست و آن رطوبتی‏ست همچو اهار نشاسته كه سطح داخل امعا را آلائيده است تا گذر اثفال آسان‏تر باشد و آسيب اثفال كثيف و صلب بدانها نرسد و از گذشتن اخلاط پر ريش نشوند و منفعت غلبكى آن رطوبت درين امعا بخصوصها آنست كه چون صفراى صرف بيشتر برينها می‏گذرد نخراشد اينها را چهارم‏ روده غليظ بدين امعاى توى توى پيوسته است و از محلى از وى در اوائل روده همچون خريطه بسوى راست بيرون آمده است اندكى بطرف پشت مائل و او را يك منفذ بيش نيست و آنچه بدو درآيد از آن راه هم بدان راه برآيد و بديگر امعا رود بجهت اين او را اعور گويند و او همچون معده ديگرست و منفعت اين آنست كه آنچه از بقايا غذا يا ثفل مانده باشد اندر وى بايستد و بمدد كسب حرارت از مجاورت جگر پخته تر شده به عروق منجذب گردد و اندر علت فتق اين روده باشد كه به كيسه خايه فرود آيد از بهر آنكه بر يك پهلو افتاده است و به هيچ رباط پيوسته نيست‏ پنجم‏ اعور پيوسته است و آن را قولون گويند و آن روده ‏ايست غليظ و بسوى راست آمده و نزديك جگر رسيده پس بسوى چپ بازآمده است و فروسوى كشيده تا نزديك بيغوله ران چپ كشيده و باز سوى راست بازگشته است تا برابر مهره قطن و كرانش هم فروسوى دارد و آنجا كه بسوى چپ می‏گذرد چون به نزديك سپرز رسيده است نيك شده است و فراهم آمده و بدين سبب‏ست كه ورم سپرز نگذارد كه به آواز روده ا به آسانى بيرون آيد و محتاج شوند كه بدست بمالند تا بيرون شود و نام قولنج را از نام‏
اين روده اشتقاق كرده ‏اند بسبب غلبه وقوع آن اندرين روده و منفعت آن قريب‏ست به منفعت اعور ششم‏ بدين پيوسته است و آن روده ‏ايست غليظ و راست كه نهايت آن مقعده است و اين را بسبب راستى نهاد مستقيم خوانند و فراخى وى قريب است بفراخى معده تا ثفل در وى جمع شود و در قضا حاجت بيك‏بار فارغ شوند و هر لحظه اندك دفع نبايد كردن و اين روده بر مهره هاى پشت پيوسته باشد پيوستنى كه آن را بر نهاد خويش بدارد و ثفل اندر روده قولون و اعور عفن گردد بوى نگردند و بر نهايت روده مستقيم كه مقعدست چهار عضله بگرد وى درآمده است يكى از آن مقعده را فراهم كشيده دارد تا ثفل بيمراد بيرون نشود و ديگرى بر بالاى اوست و در وقت دفع بر ثفل قوت كند تا تمام بيرون شود و هر دو سر عضله دوم مردان را به بن قضيب پيوسته باشد و دو عضله ديگر بوريب نهاده است بر بالاى عضله دوم اين هر دو مقعده را بر جاى خود می ‏دارند و هر گاه درين دو عضله سستى پيدا شود و مقعده بيرون .
اما ثرب كه بانگريزى اومنتم نامند نزد پيروان اطباى يونان پرده ‏ايست كه از غشاى دو طبقه و شعب اعصاب و اورده و شرائين منتسج شده و رطوبتى دسم بران مترشح گرديده بسبب برودت محل منجمد گشته و از جميع جوانب همچو پرده بافيده محفوف معده است جهت تكون حرارت و معاونت هضم.
و نزد متشرحين انگلستان حصه ‏ايست از حصص صفاق و صفاق پرده‏ ايست كه بيونانى باريطارون و باريطون و بانگريزى پرتيونيسم نامند و آن مؤلف‏ست از دو طبق مقدم و مؤخر كه بر جميع احشاى بطنى پيچ در پيچ محيط گرديده منعكس شده بر سطح درونى ديوارهاى شكم مستبطن می‏شود.
و حصص آن بدين تفصيل‏ست:
كه آنچه محيط كبدست آن را ثرب صغيره نامند.
و آنچه محيط معده است آن را ثرب كبيره خوانند.
و آنچه محيط روده‏ قولون‏ست آن را جدول القولون گويند.
و آنچه محيط امعاى دقاق‏ست آن را ماساريقى نامند.

تشريح امعا

امعا جمع معاست و معا روده‏ را گويند و آن جسم‏هاى عصيانی ‏اند مضاعف و ذى حس مركب از عصب و شحم و عروق و شرائين و

[تعداد امعاء]

امعا شش عدداند سه روده ‏هاى بالا را كه زير ناف‏ست امعاء عليا گويند و از آنكه جرم اينان باريك‏ست دقاق نيز نامند و درين امعا شحم نيست ليكن در سطح باطنى آنها رطوبت لزج واقعست قائم‏ مقام پيه تا دفع مضرت حدت صفرا و جز آن نمايد از جرم امعا و آن رطوبت را اغراس نامند و آن جمع غرس‏ست بعين معجمه و سه روده پائين را سفلى نامند و از آنكه جرم آنها غليظ و اگنده است غلاظ نيز نامند و در باطن اين هر سه روده ‏ها شحم مسطوح‏ست تا از گزند صفرا محفوظ باشد و ابتداى امعا از زير معده‏ ست و انتهايش تا مقعد بدانكه از هر سه روده ‏هاى عليا اول روده‏ ايست كه او را اثنا عشرى نامند بجهت آنكه طول آن بمقدار دوازده انگشت مضموم صاحبش می ‏باشد و او متصل‏ست بمعده محاذى بمرى اعنى چنانكه در وسط اعلاى معده مرى واقعست بجهت وصول غذا بمعده همچنين در وسط اسفل آن روده اثنا عشری‏ست جهت خروج ثقل كيلوسى از معده و دهن اين روده را مدخل سفلست‏

[معاء اول بواب‏]

بوّاب‏ نامند تا كه طعام در معده هضم نشود بوّاب بند می ‏شود و هرگاه معده را حاجت باخراج ثقل می‏شود دهن آن گشاده می‏گردد تا فضله كيلوسى در وى منحدر شود و روده مذكور اصلا كجى ندارد و مستقيم الطول‏ست‏

معاء دوم صائم نام دارد

روى ذى التواست اعنى پيچدار و نفع پيچدار بودنش آنست كه چون ثقل درين درآيد تا دير بماند و آنچه از جوهر غذايت در ان بوده باشد منجذب شده نصيبه كبد گردد و صائم از ان گويند كه اكثر وقت خالى می ‏باشد بجهت آنكه او نزديك‏تر بجگرست و عروق ماساريقا چنانكه از معده بجگر رفته ازين روده نيز بجگر رسيده صفوت غذا ازين روده هم بطرف جگر می ‏رود و منقدرزهره درين روده است صفرا كه از زهره بامعا می ‏آيد جهت خارج كردن ثفل از امعا اول بر صائم می ‏ريزد و بسبب شدّت حدّت خود كه تازه از زهره برآمده و هنوز با رطوبت نياميخته روده مذكور را فى الفوراز كثافت ثقل پاك می ‏كند

معاء سوم دقيق نام دارد

و دقاق نيز گويند
اگرچه اين هر سه روده را دقاق نامند اما چون در روده‏ ها نامهاى ديگر يافته‏ اند لهذا اين روده را باسم كل مسمى ساختند و او آخرين امعاى علياست و اين معاء تلافيف كثيره مع الاستدارة اعنى پيچ‏هاى مدور بسيار دارد تا ثقل كيلوسى ديرتر در ان بماند و صفوت آن از راه ماساريقا بجگر برسد

معاء چهارم اعورست‏

و او اولين معاست از امعاى سفلى و اين معا براى داخل شدن و خارج شدن ثقل؟؟؟ منفذ دارد بمشابه كيسه آنچه در وى می ‏درآيد از همان راه باز می ‏آيد و نفع او آنست كه ثقل كيلوسى ديرتر در آن بماند و قوت هاضمه فعل خود كند و حاجت تبر زهر وقت نافتد و نسبت اين روده با ديگر روده‏ هاى غلاظ كه ما بعد وى‏ست همچون نسبت معده است با معاى دقاق اعنى چنانكه هضم در معده نظر با معاى دقاق بيشترست همچنين درين روده نسبت بروده‏ هاى ديگر بيشترست ازين جهت ميلان اين روده بيشتر بجانب راست‏ست جهت استفاده حرارت هاضمه از جگر و اين روده برباطى ارتباط نيافته از انست كه متحرك و منتقل می ‏باشد و اندر علت فتق بيشتر همين روده در كيسه انيثين فرو می ‏آيد

معاء پنجم قولون‏ست‏

و دهن او با دهن اعور متصل شده بجهت خروج ثقل از اعور بقولون و روده مذكور غليظتر از ديگر امعاست و بوسعت نسبت به اعور و مستقيم تنگ‏ترست و اين روده پيچها دارد اول ميل بطرف راست كرده نزديك بجگر رسيده و از انجا باز ميل بجانب چپ كرده و قريب بطحال رسيده و بكش ران چپ نزديك شده باز بسوى راست رجوع كرده برابر مهره مطن درآمده بمعاى مستقيم می ‏پيوندد و نام قولون از قولنج مشتق‏ست و چون درد قولنج در همين روده واقع می ‏شود بقولون موسوم شده و نفع پيچدار بودنش آنست تا ثفل ديرتر در آنجا بماند و هر دم حاجت تبرز نشود و معلوم باد كه اين روده بجانب چپ قريب طحال رسيده هرگاه طحال متورم يا منتفخ شود ثفل و باد از روده مذكور به آسانى مستخرج نمی ‏تواند شد پس تدبير آنست كه چون طبيعت مستعد اخراج ريح شود يا متقاضى اجابت گردد پهلوى چپ را اندكى بمالند تا مدد دهد بر خروج آن‏

معاء ششم مستقيم‏ست‏

و او اگرچه كوتاه است بمقدار شش انگشت صاحبش اما فراخ‏ترست از جمع امعا و نفع فراخى او آنست تا مخزن ثفل بود و مقدار كثير در وى كنجد تا عند الدفع خروج آن آسان باشد زيرا كه شى ارضى‏
كثير المقدار بالطبع ميل باسفل دارد بنا بر ثقالت كه لازم كثرتست بخلاف شى قليل كه محتاج بقاسرست در بروز و قاسر او قوت واقعست و باشد كه از دافع نيز منفعل نشود و بسبب قلت مقدار خود و عدم اشتغال طبيعت بر دفع آن و اين معا جذب می ‏كند ثفل را از قولون تا پاك دارد او را از حدوث سدّه و مستقيم از ان گويند كه او از قولون تا دبر راست واقع شده بغير اعوجاج و بر طرف او نزديك مقعد عضله ‏ايست كه آن را شرج‏ گويند شين معجمه وراى مهمله و جيم تازى و فعل اين شرج آنست كه وقت تبرز مسترخى می ‏شود تا مقعد بگشايد و ثفل برآيد و باز بعد دفع ثفل منقبض گردد تا انعلاق در منفذ رو نمايد و آنچه لختى ثفل در معاست بيوقت برنيايد و بر سطح داخلى اين معا رطوبت لزج مخاطى واقعست مع الشحمية جهت حمايت معا و منع اذيت از عفونت و اين رطوبت را اغراس گويند و معلوم باد كه ثفل تا كه در اعور و قولون نمی ‏آيد عفونت نمی ‏گردد و نفع عام امعا برآوردن فضله است از راه دبر

روده‏ ى بزرگ‏

روده ‏ى بزرگ انسان را می ‏توان به طناب بلندى تشبيه كرد كه از قسمت‏هايى كوتاه و به شكل مقطع (به شكل سوسيس) تشكيل شده است. روده‏ ها در انتهاى قسمت‏هاى سوسيس ‏مانند، به هم می ‏پيوندند.
روده داراى بندى از عضله است كه اين بند قابليت انقباض و انبساط دارد، در واقع اين بندهاى عضلانى مانند دريچه ‏اى در انتهاى هر قسمت قرار گرفته‏ اند كه هم‏زمان باهم باز و بسته مى‏شوند و مدفوع به سمت جلو رانده مى‏شود. يعنى چنانچه قسمتى باز شود، قسمتى ديگر بسته می ‏شود و ماهيچه ‏ها منقبض و مدفوع به جلو رانده می ‏شود. روده ‏ها مانند يك تسمه‏
نقاله مدفوع نيمه مايع را به شدت به جلو می ‏رانند. اگر همه عوامل درست عمل كنند مدفوع به سرعت از كولون خارج می ‏شود و عمل دفع به راحتى انجام می ‏گيرد. موفقيت در اين نقل و انتقال به سه عامل بستگى دارد:
1) قطر روده تا حد امكان عريض شود. هر قدر روده گشادتر شود مدفوع سريع‏تر جريان می ‏يابد (حفظ قطر طبيعى كولون).
2) حفظ حالت سيال و پرآب بودن مدفوع (محتويات روده، مايع يا حد اقل نيمه مايع باشد) تا جذب آب از جدار كولون موجب سخت و خشك شدن آن نشود.
3) تخليه‏ ى مدفوع بلافاصله پس از احساس آمادگى براى دفع، تا از خشك شدن و سفت شدن آن جلوگيرى شود.
اگر همه عوامل درست و به موقع عمل نكنند نتيجه‏ اى متفاوت حاصل مى‏شود. يعنى اگر پس از هضم غذا محتويات روده متراكم شود و شكم كار نكند (پس‏مانده گوارش به آهستگى و تنبلى از كولون عبور كند) به مرور زمان كولون ضعيف ‏تر شده و قطر آن كمتر مى‏شود، در نتيجه مدت زمان حمل و نقل مدفوع طولانى می ‏شود. طبيعى است حجمى كه از يك لوله ‏ى 10 سانيتمترى به راحتى عبور كند، از يك لوله‏ ى 3 سانتيمترى به سختى عبور خواهد كرد. همچنان‏كه مدت زمان توقف پس‏مانده‏ ى گوارش در كولون بيشتر مى‏شود، آب بيشترى نيز از آن جذب ديوار كولون شده و محتويات مدفوع سفت‏تر و سخت‏تر می ‏شوند. اين عوامل باعث مى‏شود تا فشار زيادى بر روده وارد شود، در اين موقع مشكل اساسى شروع می ‏شود. ابتدا ديواره‏ ى روده كه خيلى محكم هم نيست در نازك‏ترين قسمت خود به صورت تاول‏هايى به شكل بادكنك پلاستيكى نازك درمی ‏آيد و برآمدگى پيدا می ‏كند و قابليت انعطاف خود را از دست می ‏دهد و ديگر به حالت اوليه ‏ى خود بازنمی‏گردد. در نتيجه شخص به جاى روده‏ اى با ديواره‏ ى صاف و عريض، داراى لوله باريكى می‏شود كه در طول آن كيسه و برآمدگى زيادى قرار گرفته است و بدين جهت شخص دچار مشكلات گوناگون خواهد شد.

سلامت روده‏ ها

جهت حفظ سلامت روده ‏ها بايد پياز يا لوبيا كمتر مصرف كنيد و ميوه ‏جات و سبزی‏جات تازه بيشتر استفاده كنيد و آب نيز بيشتر بنوشيد.

ضد عفونى كردن روده‏ ها

به منظور ضد عفونى كردن روده‏ ها از ميكروب (ميكروب‏زدايى)؛ آب هويج، آب پرتقال، آب ترب خام، آب شلغم، انجير، كاهو، كلم، پياز، تره، ناردانه، باديان، انيسون، جعفرى و شكر سرخ استفاده كنيد.
* با آب جوشانده ‏ى ريشه‏ ى خطمى تنقيه كنيد.
* آويشن شيرازى و مشك ترامشيع را داخل ماست بريزيد و بخوريد.
* پوست پرتقال يا نارنج را بجوشانيد، بعد آب آن را صاف و شيرين كنيد و بنوشيد. يا خلال نارنج را نرم بكوبيد و با آب بخوريد.

پاك كردن روده‏ ها

براى پاك كردن روده ‏ها آب شلغم، آب هويج و آب ترب مفيد می ‏باشد.

تقويت روده‏ ها

براى تقويت روده‏ ها ليمو، انجير، فندق، زغال‏اخته، پوست شكوفه‏ ى خرماى نر، خولنجان، زيره سياه، تخم ريحان، ريحان تازه، كلم و دم‏كرده‏ ى نعناع مفيد خواهد بود.

پيشگيرى از بيماری‏هاى روده ‏اى‏

براى حفظ صحت روده ‏ها و تمامى دستگاه گوارش بايد گهگاهى از تخم شربتى يا تخم بالنگو يا زيره يا لعاب اسفرزه يا يكى از داروهاى ملين استفاده شود.

تنبلى روده ‏ها

براى برطرف كردن تنبلى روده ‏ها بايد سيب درختى را با پوست خوب بجويد و بخوريد يا هربار 12 عدد آلوى سياه خشك را به وسيله‏ ى كارد يا قيچى زخمى يا تكه ‏تكه كنيد و حدود 1 ساعت در آب گرم بخيسانيد و در همان آب يك تا سه ساعت روى آتش ملايم بجوشانيد. سه مرتبه آب آن را با آب گرم عوض كنيد و تا گرم است آن آلوچه‏ ها را بخوريد. تا چند روز اين كار را قبل از صرف ناهار و همچنين شام تكرار كنيد.
زياد كردن ترشحات روده: براى زياد كردن ترشحات روده ‏اى، خوردن گوجه‏ فرنگى مؤثر خواهد بود.
نرم كردن روده‏ ها: براى نرم كردن روده ‏ها كمى كتيراى مفتولى را با مقدارى شكر نرم بساييد و با روغن بادام شيرين مخلوط كنيد و بخوريد.

نفخ و گاز روده‏

در اين مورد بايد از خوردن تخم‏ مرغ، ماهى، خيار، نعناع، آب‏غوره، قند، شكر و چاى پرهيز كنيد. از خوراكی ‏هايى كه براى نفخ، باد و گاز معده مفيد است بيشتر استفاده كنيد، مانند: گلپر، اگير تركى، آب دم‏كرده‏ ى مريم ‏گلى، آب دم‏كرده ‏ى اسطوخدوس، شربت گل قند، آب دم‏كرده ‏ى پوست ليموى تازه يا پوست ليموى خشك، آب دم‏كرده ى افسنطين، آب دم‏كرده ‏ى آويشن شيرازى، آب دم‏كرده‏ ى بابونه‏ ى شيرازى، كوبيده‏ ى زنيان، جوز هندى كوبيده شده، تخم شويد كوبيده شده يا آب دم‏كرده‏ ى آن.
براى رفع نفخ و گاز روده: به مقدار 10 گرم دانه‏ هاى اسفند را بكوبيد و با 250 گرم عسل مخلوط كنيد. صبح، ظهر و شب و هر مرتبه يك قاشق شربت‏خورى از آن را ميل كنيد.
* زنيان، باديان و تخم كرفس از هركدام 20 گرم، ريشه‏ ى كرفس و ريشه ‏ى باديان از هركدام 40 گرم، خولنجان و زيره كرمانى از هركدام 10 گرم، همه را نيمكوب كرده و صبح، ظهر و شب و هر مرتبه يك قاشق شربت‏خورى از آن را بجوشانيد و بعد آب آن را صاف و شيرين كنيد و بعد از غذا بنوشيد.
* يا همه‏ ى داروهاى ذكر شده در بالا را نرم بساييد و روزى سه قاشق شربت‏خورى آن را كفلمه كنيد.
* بيست گرم رازيانه نيمكوب شده را در يك ليتر آب جوش دم كنيد و بعد از هر غذاى روزانه يك فنجان از آب آن را ميل كنيد.

كوليت روده‏

براى درمان اين بيمارى بايد دارچين، ميخك، دارفلفل، اسارون، اگير تركى، قرفه، زنجبيل و هيل قرابى از هركدام 5 گرم، سنبل، رب اصل سوس و سنبل الطيب از هركدام 10 گرم، همه را نرم بكوبيد و بعد با 250 گرم عسل مخلوط كنيد. هر روز صبح، ظهر و شب و هر مرتبه يك قاشق شربت‏خورى از آن را ميل كنيد.

گل خوردن‏

تمايل به خوردن گل، گچ و مهر نماز و غيره كه در كودكان و بيشتر در بانوان باردار مشاهده می ‏شود، بايد هرچه سريع‏تر درمان شود، زيرا به كم‏خونى و به دنبال آن به بيماری ‏هاى جبران‏ ناپذيرى دچار خواهند شد.
براى درمان آن اول بايد با تمرين، اين عادت ناپسند را ترك كنيد و نيز 10 گرم نمك و 20 گرم تخم شويد و 20 گرم تخم ترب را مخلوط و نرم بساييد، بعد
آن را با 500 گرم عسل مخلوط كنيد و هر روز صبح يك قاشق شربت‏خورى از آن را ميل كنيد.
* بلوط، هليله‏ ى سياه، پوست هليله‏ ى زرد، آمله مقشر و انيسون از هركدام 20 گرم را باهم مخلوط كرده و نرم بساييد، بعد با 500 گرم عسل مخلوط كنيد و هر روز صبح يك قاشق شربت‏خورى از آن را ميل فرماييد.
* قاقله صغار، قاقله كبار، كبابه چينى و بسباسه از هركدام 10 گرم را باهم مخلوط كنيد و نرم بساييد و بعد آن را با 500 گرم خاكه قند يا قند ساييده، شده مخلوط كنيد و هر صبح، ظهر و شب يك قاشق شربت‏خورى از آن را كفلمه كنيد.
* روزى يك مثقال تخم كرفس كوبيده شده را در يك ليوان آب بريزيد و دو يا سه قاشق عسل را با آن مخلوط و سه بار در روز ميل كنيد.
* پس از مصرف هر وعده غذاى روزانه 3 تا 5 گرم مصطكى ساييده شده بخوريد.
* زيره و مصطكى از هركدام 10 گرم، زنيان 20 گرم، همه را مخلوط كنيد و نرم بساييد و هر روز صبح ناشتا يك قاشق چاى‏خورى از آن را كفلمه كنيد.
* آمله مقشر، پوست هليله‏ى زرد، سعد كوفى و زيره از هركدام 10 گرم، انيسون و نعناع خشك از هر كدام 20 گرم، همه را نرم بكوبيد و بعد آن را با 500 گرم نبات ساييده شده، مخلوط كنيد. صبح، ظهر و شب و هر مرتبه يك قاشق شربت‏خورى از آن را كفلمه كنيد.
* مقدارى زيره را در سركه بريزيد تا به مدت 24 ساعت بماند، سپس آن را از سركه خارج كنيد و بخشكانيد و بعد نرم بساييد و هر صبح، ظهر و شب، هربار يك قاشق شربت‏خورى از آن را كفلمه كنيد.
* زنجبيل، ميخك، هل قراب، عود هندى، جوز هندى و خلال نارنج از هركدام 5 گرم، مصطكى رومى 10 گرم، زعفران 2 گرم و قند 250 گرم، همه را نرم بساييد و صبح، ظهر و شب، هر مرتبه يك قاشق شربت‏خورى از آن را كفلمه كنيد.
* زنان باردارى كه مبتلا به ورم يا فشار خون نباشند می ‏توانند بعد از هر وعده غذاى روزانه چند عدد بادام شور يا پسته‏ ى شور ميل كنند و نيز مقدارى نشاسته را بو بدهند و هرگاه ميل به خوردن گل پيدا كردند به جاى آن مقدارى از آن را ميل كنند.

منابع : 

*****************************************

رازى، محمد بن زكريا – مترجم: ذاكر، محمد ابراهيم، المنصوري في الطب (ترجمه)، 1جلد، دانشگاه علوم پزشكى تهران – تهران، چاپ: اول، 1387 ه.ش.
ابن الياس شيرازى، منصور بن محمد، تشريح الأبدان، 1جلد، نشر مجمع ذخاير اسلامى – قم، چاپ: اول، -.

جمعى از نويسندگان، گنجينه بهارستان، 2جلد، كتابخانه موزه و مركز اسناد مجلس شوراى اسلامى – تهران، چاپ: اول، 1386 ه.ش.

بهاء الدوله، بهاء الدين بن مير قوام الدين، خلاصة التجارب، 1جلد، دانشگاه علوم پزشكى ايران – تهران، چاپ: اول، 1382 ه.ش.

شمس الدين، احمد، خزائن الملوك، 2جلد، دانشگاه علوم پزشكى ايران – تهران، چاپ: اول، 1387 ه.ش.

على خان، واجد، علم الأبدان، 1جلد، منشي نولكشور – لكهنو، چاپ: اول، 1307 ه.ق.

دائرة المعارف گياه درمانى ايران ؛ ص448

 

تاییدیه شورای ممیزی و بررسی کیفیت محتوا

بررسی کیفیت محتوا - 9.8
ارزش علمی این محتوا و مقاله - 9.7

9.8

امتیاز شورای ممیّز

این مقاله طی بررسی های منابع و نگارش محتوا و شروط لازمه بجهت تایید محتوا از اعتبار لازم برخوردار میباشد و مورد تایید این شورا میباشد.

شورای ممیزی و بررسی محتوا
امتیاز کاربر: اولین نفر باشید !

به اشتراک بگذارید

رایحه درمانی
رایحه درمانی
رایحه درمانی ‍ یکی از بهترین و کم عارضه ترین درمان های مکمل درطب سنتی ایران، رایحه درمانی است. رایحه...
مطالعه
چگونه نفس می کشیم؟
چگونه نفس می کشیم؟
آیا میدانید چگونه نفس میکشیم شناخت دستگاه تنفسی اهمیت تنفس     سودى كه تن از جگر مى‏ برد در...
مطالعه
کهن الگوهای مردانه و زنانه را میشنسید؟
کهن الگوهای مردانه و زنانه را میشنسید؟
کاری از استاد ارجمند حکیم رضی
مطالعه
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

Recent Posts
دسته‌ها

آیا آماده ی استفاده از این فرصت بی نظیر هستید ؟!!

در این درگاه شما هم وطن عزیز میتوانید چنانچه خدای ناکرده مبتلا به انواع امراض جسمی اعم از بیماریهای عام و همینطور بیماریهای خاص و خلاصه هرگونه نارحتی و مشکل جسمی هستید نسبت به درمان آن اقدام نمائید

همچنین اگر دچار انواع مشکلات روحی میباشید و چنانچه در هر بخش و یا برهه از زندگی تان دچار مشکل شده اید و برای رفع آن نیاز به مشاوره ای تخصصی و بسیار تاثیر گذار دارید و یا بطور کل برای ارتقای سطح کیفی فردیت و یا روابط و یا رشد شخصیت خود و خانواده خویش نیاز به مشاوره های موثر و کاربردی دارید بنحوی کاملا آسان و بدون هیچگونه پیچیدگی در کمترین زمان ممکن بصورت آنلاین  اطلاعات خود را ثبت فرمائید

ما بعنوان اولین پایه گذاران مشاوره و درمان از راه دور تجربه فراوانی اندوخته ایم درمان و بهبود قطعی و بدون عودت را در شیوه و طریق درمانی استاد حکیم رضی تجربه فرمائید .

 

آیا آماده ی استفاده از این فرصت بی نظیر هستید ؟!!