02166561928

رساله ای در معرفت اشجار و گیاهان

رساله ای در معرفت اشجار و گیاهان

در صفت نباتى كه او را بالكندس گويند
و هميشه سبز باشد و بوى دارد و چون بوى كندر و او را به اسمى عطش نيز گويند. چون بيابى او را و بشناسى، بستان از بيخ اين شجر و مقطّر كن و بياور زرنيخ احمر و بينداز در آن و چون به جوش آيد، بردار از آب او و قلعى را در او طبخ كن كه ذهب به از كانى شود.

باب بيستم

در صفت گياهى كه او را مرعاش خوانند
و شبيه است به بيخ. چون بشكنى، بيرون آيد از او آب سرخى مثل خون.
بستان آن را و در شيشه كن و طلق را در آن آب طبخ كن كه حلّ مى‏شود و زود بريز از آن آب او؛ و برگ او كه بيابى، سفيد مثل نقره، بستان از آنچه خواهى و در آب بورق مذكور بنه ده روز، پس از آن بريز كه سبيكه سفيد يابى چون قمر.

باب بيست و يكم

در صفت نباتى كه او را ذات الوحيل گويند
و اهل شام او را عقاب گويند و او خار دارد چون سوزن و گل زرد دارد مثل زعفران؛ و گويند كه نشانه او آن است كه در پس او هيچ گياهى نيست و به روى زمين شاخ مى‏رساند چون شاخ هندوانه. اگر بيابى او را و بشناسى، بچين او را و بكوب و شيره او را بگير و جزوى از او بر صد جزو زيبق طبخ كن كه عقد مى‏شود مثل قمر كه هرگز متغيّر نشود، به توفيق اللّه تعالى و تقدّس.

باب بيست و دوم

در صفت گياهى كه او را نعشك گويند
و او در كوهها و بيابان‏ها مى‏رويد و برگ او چون برگ كنگر باشد و گل او مثل شوكران باشد. چون او را بيابى و بشناسى، بستان او را و بكوب و آب او را بگير و طبخ كن به رصاص اسود سه روز كه از آنچه او مى‏رود، سواد و سرعت گدازى گردد از آنچه كه دارد، و يكى از اين رصاص بر صد رصاص طرح كن كه قمر شود، به قدرت اللّه تعالى.

باب بيست و سيم

در صفت گياهى كه نام او گوش است‏
يعنى اذن، و او در كوه و صحرا مى‏رويد و برگ او چون برگ روعناس بود. چون بيابى او را و بشناسى، بستانى و بكوبى و آب او را بگيرى و تصعيد كن به زحل يا مشترى منقّى كن كه شمس خالص شود، به قدرت اللّه تعالى.

باب بيست و چهارم

در صفت شجرى كه او را خورشا گويند
و او مثل مرزنگوش بود و گل كبود دارد و ساق مثل او مى‏رويد و به او شباهت دارد؛ و چون بيابى او را و بشناسى، بستانى او را و بكوبى و آب او را بگيرى و زيبق در او عقد كنى و جزوى از اين معقود بر صد جزو و زيبق اندازى كه عقد مى‏شود و ذهب خالص شود، به قدرت اللّه تعالى و تقدّس.

باب بيست و پنجم

در صفت گياهى كه او را نام او را سكاست خوانند
و در كوه [و] وادى‏ها مى‏رويد و برگ او مدوّر است و ساق او سرخ است و برگ او زرد است و بوى دارد چون بوى مشك و شير زرد دارد مثل زعفران؛ و چون بيابى او را بشناسى، بستان و بكوب و آب او را بگير و بر قمر بمال و بگداز و بريز كه چون سبيكه شود كه ذهب است؛ و اگر خواهى بستان جزوى آب وى را بر صد جزو قلعى طرح كن كه زر خالص گردد.

باب بيست و ششم

در صفت شجرى و گياهى كه او را بلوط گويند
و بر برگ ساق او خار باشد و بوى او مثل بوى كاسنى باشد. پس چون او را بيابى بستان و بكوب و آب او را بكوب و بگير و جزوى از اين آب بر هزار جزو طلق خام بريز كه حلّ مى‏شود، هم‏چون آب روان گردد و در يك ساعت و از آن طلق محلول جزوى بر هزار جزو زيبق طرح كن و بر حديد و رصاص بزن كه قمر است. پس بستان از اين شجره پاره ‏اى بجوشان با جزوى حديد كه حلّ مى‏شود. بستان در ساعت آن حديد را كه حلّ شده است و بر هزار جزو رصاص را يك جزو بزن كه قمر است، و به زيبق بزن از آن آب‏هاى محلول كه شمس است.

باب بيست و هفتم

در صفت گياهى كه نام او قول است‏
و شاخهاى او سياه است كه اگر بر جسد آدمى برسد، بچسبد كه ديگر مشكل توان شستن و سواد او زايل نشود و بار دارد مثل باقلى. اگر او را بيابى و بشناسى و بچينى و خشك كنى، نگاه‏دار و بكوب و طرح كن بر حجرى كه سقط ذوب باشد مثل طلق و غيره كه در ساعت بگدازد. پس بستان آن حجر گداخته را جزوى بر صد جزو عبد عبيط بزن كه عقد است و يكى از آن معقود بر هزار از هر جسدى كه باشد طرح كن، قمر بيرون آيد.

باب بيست و هشتم

در صفت گياهى كه نام او بيلوكا ست‏
و در عرب او را لاغه گويند و او در كنار راه‏ها و در صحراها و در كنار آب‏ها مى‏رويد و جايى كه آب شتّه باشد و برگ او مثل برگ ترب باشد و بيخ او نيز چون ترب است و چون بشكنى بيرون آيد از او شير سرخ؛ و چون او را بيابى و هم بشناسى، بستان و بكوب و آب او را بگير و بستان جزوى از آن آب و طرح كن بر صد جزو رصاص اسود و ارزيز و يا فضّه كه شمس خالص آيد كه تغيير نيابد تا دور دامنه قيامت؛ و اگر از اطراف اين گياه بستانى و تصعيد به خمر يا بخل خمر باشد خالص و بر نحاس بمال و بگداز كه سبيكه بيرون آيد كه هرگز تغيير نيابد، و السّلام.

ادامه دارد

ش رساله کهن طبی

حسین بن محمد بن خالدبن یُمانی

نوشته های مرتبط
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *