02166561928

رساله ای در معرفت اشجار و گیاهان

رساله ای در معرفت اشجار و گیاهان

در معرفت گياهى كه او را ريش گويند
و در هر كوهى كه برف باشد، آن برويد و هم در راه سيلاب و سرچشمه‏ ها برويد و او را حريق الكلب نيز خوانند و بار او چون بيدانجير است و گل او چون گل ياسمن و آب او زرد است و بوى كريه دارد؛ و چون بيابى، او را بچينى و بكوبى و بگيرى آب او را و از بيخ او على حده و از سفل او على‏حده، و اين آب‏ها را گرفته، بريز در قدحى و تشميع كن براده شمس را از آن آب و تسقيه ده و طبخ كن يك شب و روز در آتش نرم كه عقد شود مثل ياقوت احمر.
پس بينداز از اين ياقوت رنگ يك درم بر هزار درم رصاص، ذهب بيرون آيد؛ و اگر به زيبق هم طرح كنى، مثل قمر عقد شود و بيرون مى‏آيد.

باب دوازدهم

در صفت گياهى كه او را نما گويند
برگ و گل او چون باقلى باشد و چوب او هم‏چون زيره سبز بود و آب او هم چنين باشد و بار او چون باقلى است؛ و چون او را ببينى و بشناسى، مبادا كه دست بر او نهى كه تا بر اعضاى تو ماليده شود كه هرگز آن سياهى از آن عضو نرود؛ و بستان او را و خشك گردان و سحق كن با او حجرى را كه سقط ذوب باشد يا خود هيچ قبول ذوب نكند، يك جزو بر صد طرح كن كه در ساعت بگدازد؛ و اگر طرح از اين بر صد عبد كنى كه عقد مى‏شود و مشترى را نيز محكم كند.

باب سيزدهم

در معرفت گياهى كه او را هنديان سر گويند
و در كوه و صحرا مى‏رويد و برگ او مثل كاغذ سفيد باشد و دانه‏هاى كوچك و مدوّر دارد و از زمين يك گز بلند برخيزد و در ميان زراعت و عمارت نيز باشد و بهترين او كوهى است كه آب كم خورده باشد؛ و اگر بيابى، او را بچين و بكوب و آب او را بگير كه اگر آب او را به زيبق طرح كنى و ربع او را شبّ يمانى و چهار برابر او نشادر تمام در آب اندازى و سه روز در آتش نرم طبخ كنى كه عقد مى‏شود، مثل قمر، بستان جزوى از اين معقود و طرح كن بر صد جزو نحاس كه قمر روباسى شود.

باب چهاردهم

در صفت گياهى كه او را گل ناسكا گويند
و او مشابه به درخت پنبه دارد. چون او را بشناسى، بستان او را با بيخ او و بكوب و آب او بگير و صاف كن و قمر را ذوب گردان و در اين آب انداز سه بار كه شمس گردد خلاصى و روباسى؛ و شيخ گفته كه من يافتم او را كه اگر بيابى، از برگ او آب او را بگيرى و عقاب اندازى و بوره زرگران و طبخ در او سه نوبت به سه ساعت كه عقد مى‏شود، چون مشترى ثابت گردد و طرح كن از اين بر پنجاه جزو نحاس كه قمرى مى‏شود، لا شك الّا فيه، و روباسى باشد.

باب پانزدهم

در صفت گياهى كه او را هرندويه گويند
و اهل بصره پوست او را دباغت كنند و مغربيان او را تعلقه گويند و به فارسى عند گويند. چون ببينى و بشناسى او را، بستان صمغ او را و طرح كن بر طلق و در ديگ مطين كن و طلق را بر او تلحيف كن يك روى طلق و يك روى از اين و سر كوزه را محكم كن و در شورى نه يك شب و بعد از آن بيرون آور كه بر شكل زغال سياه شده باشد. پس جزوى از اين بر صد جزو مشترى مى‏رود كه آن مشترى، قمر مى‏شود.

 

باب شانزدهم

در صفت گياهى كه او را يالبوث خوانند
و يك ساق دارد و برگ او مثل برگ نيل باشد و گل او مثل او و بار او مثل بقم. پس چون بشكنى، شير سرخ بدر آيد. چون بيابى او را، بستان او را و
برگ او را بكوب و آب او را بكش و در شيشه كن و اندك از دم الاخوين بر او ريز و از زرنيخ سرخ با اجزا برابر كن و طبخ كن به آتش نرم سه روز و هرچند آب كم شود، زياده كن؛ و اگر قمر را بگدازى و در وى ريزى، ذهب مى‏شود خالص و ثابت، به توفيق اللّه تعالى.

باب هفدهم

در صفت گياهى كه او را رؤس گويند
و مى‏رويد در كوه‏ها و وادى‏ها و برگ او چون برگ زيتون باشد و او سرخ باشد و چون بشكنى بيرون آيد از او شير سفيد و او از زمين مدوّر مى‏رويد و از زمين يك گز زياده بلند نباشد؛ و چون بيابى او را، گرد كن در اوّل ماه و جدا كن چوب او را و برگ او را و بكوب و آب برگ او را بگير و در قدحى كن از آن آب، كيسه‏ اى بر طرح كن بر او از زيبق آنچه خواهى و طبخ كن از اوّل شب تا صباح كه زيبق عقد مى‏شود و سفيد، بستان از او معقود جزوى و طرح كن به رصاص كه فضّه قايم مى‏شود و ثابت و روباسى بيرون آيد.

باب هجدهم

در معرفت گياهى كه او را طبابه گويند
و برگ او مثل خارخسك باشد و گلى دارد متغيّر؛ و چون يافتى او را و شناختى بستان و بكوب و آب او را بگيرد و به شبّ ابيض بده و بعد از آن بستان جزوى از او طرح كن بر صد درم قلعى كه قمر قايم شود و از همه امتحانات بيرون آيد و روباسى باشد.

باب نوزدهم

نوشته های مرتبط
یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.فیلد های مورد نیاز علامت گذاری شده اند *