آناتومی مغز و شناخت تشریح مغز انسان
تشريح سر
آن، مركب است از پوست و گوشت و غشا و جوهر دماغ و شبكه كه محيط جوهر دماغ است و عظم و شرائين و أورده و اعصاب؛ اما موى از اجزاى ذاتيه نيست.
اكنون بدان كه عظم سر، جمله هفت قطعه است:
چهار مانند ديوار قايم است از چهار طرف هر واحد از يك طرف و يكى به منزله سطح است كه آن را «قاعده دماغ» گويند و دو به مثابه سقف است كه آن را «قحف» خوانند.
دماغ- به كسر دال- مغز سر است و آن، جوهر نرم متخلخل سفيدرنگ است و مبداء اعصاب و روح نفسانى است، و از اعضاء رئيسه است،
و مركب است از «مخّ» و «اورده» و «شرائين» و «اغشيه»؛ اما اعصاب كه از وى رسته است، مانند شاخه ها منشعب گشته است و از اجزاى خاصّ ذاتيه جوهر دماغ نيست.
شكل وى، مثلث مخروطى [اى] است كه قاعده او مقدّم سر است و رأس وى، در مؤخّر سر. و مقدم دماغ، نرم است از بهر آنكه منبت اعصاب حس است.
و مؤخر دماغ، سخت است نسبت به مقدم؛ زيرا كه منبت اعصاب حركت است.
دماغ از طرف پيشانى تا پس سر من جهة العرض [يعنى عرضا] سه قسم است و هر واحد را «بطن دماغ» گويند.
و اوسع بطون، بطن مقدم است.
و زير بطن اوسط، تجويف است كه آن را «معصره» گويند و فضلات دماغ [در] آنجا جمع مىشوند و به حنك فرو مىآيند.
[و] مجموع دماغ، من حيث الطول، از اوّل بطن اوّل تا آخر بطن آخر، دو بخش است و غشاها و تجويف هاى هر بخش جداست.
و مراد از «بطون شريفه»، همين سه بطون است؛ چنانچه در سكته گفته آيد.
نخاع، جسمى است مشابه جوهر دماغ و خليفه اوست و «دنباله مانند» [كه] در فقرات منحدر شده است تا به «عصعص» كه استخوان نشستگاه است فرود آمده است.
و او نيز همچون دماغ دو بخش است؛ ليكن جدائى اين بخشها از يكديگر محسوس نيست؛ زيرا كه امتيازى ندارد؛ از غايت مماسّ. و نخاع را سه غشاست.
ببايد دانست كه آفريدگار تعالى از نخاع مقابل هر اندامى، از ميان هر دو مهره، دو عصب رويانيده:
يكى از راست و يكى از چپ. اما [از] آن مهره فروترين «عصعص»، عصب فرد [ى] مانند بيخ برآمده است و هر واحد از اين اعصاب به اندامى پيوسته؛ چنانچه گفته آيد.
عصب، دو نوع است:
نوعى از دماغ رسته است و آن، هفت زوج است كه حواس ظاهر و باطن و حركت همه اعضاى عالى كه سر و گردن است از وى حاصل مى شود؛ مگر جلد روى، كه در وى تصرف اعصاب نخاعى است.
نوعى از نخاع رسته و آن، سى و يك زوج است و يك فرد. و حس و حركت اعضا [ئى] كه ما تحت عنق است بدانها حاصل مى شود؛ مگر روى، كه عصب حسّ وى از اين قسم است.
«غشا»، جسمى است عصبانىّ [و] منتسج [يعنى بافته شده] از ليفها.
و نفع وى، حفظ شكل اعضاست و استوارى و اشتراك آن با يكديگر و افاضت حس در اعضاى عديمة الحس [يعنى بىحس] چون جگر و سپرز-.
اما غشا [ئى] كه در سر است، پنج [عدد] است:
يكى خارج قحف [است]؛ دوم، باطن وى.
و اين غشا نسبت به غشاء سومى كه ما تحت اين غشاست و حاوى و مماس جوهر دماغ است، سخت است و صلب. و غشاى سومى مذكوره، مانند تزاريد [يعنى چينها] و غصون [يعنى شاخه هاى] برهم افتاده است و دو غشاء ديگر، تحت دماغ مفروش است.
شرائين [دماغ]، در باب قلب، و أورده [آن] در باب كبد و روح نفسانى، در حميات مذكور است.
فايده: «اعضا»، عبارتست از اجسام غليظه معدوده كه حاصل مىشود از امتزاج اخلاط. و آن، مفرد است و مركب:
«مفرد»، بسيط را گويند يعنى متشابه الاجزاء و آن است كه هر جزوى در اسم و حدّ، كلّ خود را شريك باشد.
و عضو مفرد، ده قسم است:
عظم، غضروف، عصب، عضله، وتر، رباط، شريان، وريد، غشا [كه] اين نه قسم از منىّ متكون مىشود و قسم دهم لحم است.
اما شحم و سمين، قسمى از لحم است. و اين هر سه، از خون متكون گردد.
اما «شعر» و «ظفر»، از فضلات است؛ كما صرّح به المحققون [يعنى همانطور كه محققين به اين امر تصريح نموده اند]. و جلد، مركب است نه مفرد.
و اگرچه عضله نيز مؤلّف است از ليفات عصب و وتر و شظايا [يعنى ليفها] ى رباط است، و خلل آن از گوشت پر است، ليكن عادت اطبا چنين اجرا يافته كه از اعضاى مفرده مى شمرند.
«مركب»، ضدّ مفرد است. و اعضاء مركبه را «آليه» نيز گويند. و هريك از مفرد و مركب به حسب تقريب ذكر خواهد يافت.
و در خاتمه به هر لفظ مغلق [يعنى مبهم] و تركيبى [غير] متعارف، چون معاجين و حبوب و مانند آنكه در موضعش واقع است اشاره داده شود تا عند الاحتياج، به زودى يافته گردد.
علم الاعصاب
در اين علم بحث از تشريح مغز و اعصاب مغز، اعصاب نخاع، و پرده هاى مغز است.
1- مغز در اعضاى تانيه يك عضو رئيس است و در جوف سر واقع است وزن اوسط مغز در يك انسان؟/ 49 اسن (28 گرم) است و وزن جوان 44 انس است لكن بعضى انسانهاى عالى مغز وزن مغزشان به 64- 63 انس مى رسد برعكس ادمهاى مجنون مادرزاد از 23 تا 22 انس مى باشد به طور عمومى قياس شده كه وزن انسان چهامين حصه جسم آن است.
و لكن فقط مغز تمساح و فيل از مغز انسان بزرگتر هستند و مغز انسان از باقى حيوانات بزرگتر است در تناسب جسمانى تناسب مغز انسان سنگينتر است خلاصه خداوند تعالى آن قدر كه به انسان وزن مغز قرار داده به هيچ كس نداده،
انسان شاهكار قدرت كامله است و بوسيله قابليت اعلاى مغز خود بر جمله حيوانات حاكم است و تابع او هستند، تا چهل سالگى مغز به تكميل مى رسد لكن بعد از آن هر ده سال تقريبا 8 گرم كم مى شود براى بيان مغز رابه چهار قسمت تقسيم مى كنيم (بزرگ، كوچك، سيال (پل دماغ)، سر حرام مغز)
مغز بزرگ:
حصه مقدم مغز است كه در طرف مقدم سر در جوفهاى ميانى پشت مى نامند و محل قواى عقليه است و نسبت به تمام حيوانات اين حصه بزرگتر است
و هر چه نسلهاى اعلى و عاقل سنجيده شود و بزرگتر است سطح بالاى آن بيضوى و طرف خلف پهن و محدب است سطح ميانى آن مسطح و سطح پايين آن ناهموار است. سطح بالائى مغز كه به سطح بالاى مغز بلنديهايى كوچك بسيار زيادهايى يا پيچيدگيهائى ديده مىشود و در ميان آن بلنديهاى لوله هاى پيچيده ديده مى شود كه تلافيف الدماغ گويند
و لوله هاى ميانى آن را سولكى مى گويند و يك شكاف ميانى طولانى اين مغز بزرگ رابه دو قسمت تقسيم مى كند كه هر يك نصف آن را بضف كره دماغ گويند
كه از وسط به واسطه يك بند با هم متصل هستند و به هر دو نصف كره مغزى بالاى سطح بيرونى 5 عدد وصله ديده مىشود و سه تا شكافهاى عميق.
شكافهاى مغز بزرگ
1- اول (فرجه اولى) از سطح پايين مغز شروع شده به سطح بيرونى رسيده به دو قسمت تقسيم مى شود كه يكى طرف بالا رفته به وصله پيشانى غائب
مى شود و دوم شاخ كج طرف پشت رفته طرف فك بالا ختم مى شود و اين شكاف مرحله پيشانى را از وصله يافوخ دماغ جدا مى كند.
2- شكاف دوم (فرحه ثانيه) در وسط سطح بيرونى نصف كره واقع است
كه از شكاف طولانى شروع شده طرف جلو به طرف پايين رفته كه به همان شاخ كج شكاف اول تمام مى شود كه وصله پيشانى را از وصله فك بالا جدا مى كند.
3- شكاف سوم (فرجه ثالثه) در اصل اضافه شكاف طولانى هست در وسط كناره هاى خلقى شكاف دوم ديده مى شود كه وصله فك بالا از وصله پشت گردن جدا مى كند
از اين سه شكاف هر يك نصف كره دماغى به 5 وصله تقسيم مى شود.
اول/ وصله پيشانى (قص جبهى) از طرف چپ شكاف اول در مقابل شكاف دوم واقع است كه سطح پايين آن كه بر استخوان پيشانى مى نامند و قسمت چشم خانه را درست مى كند.
4- وصله فك بالا (قص يا فوصى) بين وصله هاى پيشانى و پشت گردن واقع است مقابل آن شكاف دوم كه پشت آن شكاف سوم است و زير شاخ كج شكاف اول است.
5- قسمت پشت گردن (تكه استخوان پشت سر) قسمت سه سره مقدم دماغ كه پشت فك بالا و پشت گردن واقع است و به وسيله دو شكاف كوچك در قسمتهاى بالائى و ميانى و زير تقسيم مى شود.
بلندى بيرونى (صدغى بيرونى) متوازى شكاف طرف بلندى داخلى واقع است و سطح پايين دماغ ناهموار است و در سه حصه تقسيم مى شود.
قص مقدم: شكل سه نوكى است بالاى خانه چشم واقع مى شود.
قص ميانى: بزرگتر و در عمق سر است.
قص پشتى: در عمق استخوان پشت گردن مى باشد.
و اشياء سطح پايين دماغ شكاف ميانى عميق است كه مغز رابه دو حصه تقسيم مىكند كه در آنها شرايين مقدم دماغى مى باشد.
جسم واصل (لامس له) در پشت شكاف طولانى ديده مى شود و آن بند است كه هر دو دماغ را متصل مى كند.
طبقه خاكى/ به رنگ ماده خاكى كه جسم صلب و حدبه رماديه را متصل مى كند.
اعصاب شامه/ كه رنگ ماده به شكل نرم اعصاب هستند كه در هر پهلوى شكاف طولانى زيرفصلهاى مقدم هستند و اينها اعصاب خاص شامه هستند.
و شكاف اول يك شكاف عميق است از سطح پايين دماغ شروع شده و در ميان فص مقدم دماغ و فص ميانى دماغ واقع است
و جداكرده و سوراخ مقدم وسيع هر دو جانب يكيك سفيد سه گوشه وسعت دارد كه در كنار اندرونى شكاف اول بر مقدم پنج عصب باصره و پشت پنج عصب شامه واقع است و سوراخهاى زيادى كه از همين راهها شريانهاى باريك در مغز داخل مى شوند و به نه جسم پخش مى شوند.
مجمع نور (تغاطع صليبى) كه مقامى هست كه آنجا ملاقات اعصاب نورانى مى شوند كه پشت طبقه خاكى و در مقدم بلندى خاكى واقع است.
حدبه رماديه/ يك بلندى خاكى ماده است كه پشت مجمع نور واقع است و از آن بلندى يك لوله زائد خارج مىشود آن را قيف مىگويند.
قيف يك قيف نما به شكل مخروطى از غده نخاعيه شروع شده در بلندى خاكى تمام مىشود لوله آن در بطن اوسط مغز باز مىشود.
فص: وصله، تكه
قمحدويه: استخوان پشت سر
3- وصله صدغى (قص صدغى) حصه مغز است كه در نشيب ميانى سر داخل است كه در بين شكاف اول از مقدم و بالا محدود است و به پشت به وصلهاى فك بالا پشت گردن متصل است و بوسيله دو شكاف و به سه حصه تقسيم مىشود.
4- وصله مركزى يك وصله كوچك است كه به جاى ابتداى شكاف اول واقع است و سطح اندرونى نصف كره مغز را اگر از مقام اتصال بريده ببينيم طرف داخل هم 5 عدد شكاف و 6 تا وصله ديده مىشود.
شكاف كنارى كه اين شكاف به كنار مقدم نظر مىآيد كه از سطح پايينى جسم صلب شروع شده به شكاف دوم مغز به پشت گردن را جدا مىكند شكاف دو شاخه كه از كنارنيم كره مغز شروع شده به وسيله دو شاخ به پشت سره جسم صلب تمام مىشود.
شكاف متوازى/ اين متوازى شكاف دو شاخه و زير آن واقع است كه از طرف پشت سر مغز شروع شده طرف مقدم به شكاف اول مغز متصل مىشود.
شكاف دندانى:
كه از پشت جسم صلب شروع شده مقابل شكاف پشت گردن و يافوخ تمام مى شود.
بلندى جسم صلب:
وصله فص الحاشيه/ اين وصله به كنار مغز بالاى كنار شكاف واقع است و به جاى اختتام شكاف رسيده معدوم مى شود.
فص مربع/ اين وصله بالاى كنار مغز پشت كنار شكاف و شكاف پشت گردن و فك بالا و به طرف بلندى جسم صلب واقع است.
فصيص استخوان پشت سر:
شكل آن سه گوشهائى است و يك فص كوچك است كه در ميان شكاف فك بالا پشت سر در ميان شكاف دو شاخه است
و شكاف دندانى است و پايين شكاف متوازى است كه بر سره آن در مقابل كج شده نظر مى رسد.

آناتومی و تشریح مغز انسان
آناتومی مغز و شناخت تشریح مغز انسان
كالبدشكافى نيز از مسائل تشريح است كه در كتابهاى قديم و در برخى از روايات اشاره اى به آن هست، لذا بازاز مطالب آن آورده مى شود.
مغز، دماغ،cerveau از جابر
مغز عبارت از مجموعه اعضائى است كه در داخل جمجمه واقع گرديده و از نظر ساختمان و عمل قابل مطالعه است.
مغز در مراحل اوليه داراى پنج قسمت مى شود. قسمت اول از حيث وزن و حجم بزرگتر و در زمان جنينى بدو قسمت كه همان نيم كره مغز است تقسيم مى شود.
قسمت دوم نيز ضمن خود اجزاء عصبى ديگر را بوجود مىآورد مانند (ناحيه بصرى).
قسمت سوم كه خود از چهار جزء عصبى هستند (اعصاب باصره از آن خارج مىگردند).
قسمت چهارم- ماده عصبى را بوجود مىآورد (مغچه).
قسمت پنجم- بصل النخاع است. بقيه خط عصبى مغز حرام را مى سازد.
از دماغ و مغز حرام 43 جفت عصب خارج مى شوند و از آنها به جزءجزء نقاط بدن رشته هاى كوچك روانه مى گردد، به طورىكه تمام نقاط بدن از سر تا پا و احشاء با مغز كاملًا ارتباط و هماهنگى دارند.
از مغز 12 زوج عصب خارج مى شود موسوم به اعصاب مغزى. از مغز حرام 31 زوج كه موسومند به اعصاب نخاعى. جمجمه دو تمام اعصاب مركزى را احاطه كرده، محافظت مى كند و كليه قسمتهاى مركزى را اسفال مىگويند( lencephale)
آناتومی مغز و شناخت تشریح مغز انسان
اوصاف عمومى مغز
موقعيت مغز تقريباً تمام حفره اسكلت سر را اشغال مى كند.
2- شكل و اندازه: شبيه تخم مرغ- قطر بزرگ، قدامى و خلفى است، طول آن 16 تا 17 سانتيمتر بطور متوسط و عرض 14 سانتيمتر ارتفاع 12- 13 سانتيمتر (در زنان يك سانتيمتر كمتر است).
3- وزن و حجم:
مغز انسان نسبت به پستانداران حد تكامل را طى كرده است وزن در حدود 1160 گرم در مرد و 1000 گرم در زن وزن مخصوص آن 030/ 1 گرم.[1]
دستگاه مغزى- نخاعى كه مسئول كليه حركات و اعمال ارادى مانند راه رفتن، لمس كردن، صحبت كردن و غيره است و تحت كنترل مستقيم مغز قرار دارد.[2]
كالبدشناسى سر و گردن
قرشى در شرح بر قانون ابن سينا چنين نوشته است:
اولين زوج از اعصاب نخاعى از سوراخ اولين مهره گردن خارج مى شود و يكى از خواص مهره مزبور اين است كه اين نخستين زوج از اعصاب نخاعى نه از دو جانب آن
خارج مى شود و نه از سوراخ مشترك بين دو مهره بلكه از دو سوراخى كه در قسمت فوقانى اين مهره به طرف عقب تمايل دارد خارج مىگردد
و اين عصب كوچك و باريك است، چه محل خروج آن چنانكه در باب استخوانها گفتيم تنگ مى باشد ولى عصب مزبور در حيوانات مختلف اختلاف پيدا مىكند.
حيواناتى كه سلاح آنها در سرشان است مثل شاخداران يا درفك آنها است مثل درندگانى كه دندانهاى تيز دارند
اين حيوانات براى بكار بردن اسلحه خودم حتاج به مهره هاى قوى در گردن خود هستند و قوى بودن مهره توأم با بزرگى آن است و به همين ترتيب سوراخهاى اين مهره ها نيز وسيعتر است
و اولين زوج عصب در اين قبيل حيوانات قويتر و بزرگتر است تا انسان و ميمون و ساير حيواناتى كه چنين وضعيتى را ندارند و در آنها فقره اول كوچكتر و ضعيف تر از ساير مهره هاى گردن است
زيرا حامل بايد از محمول بزرگتر باشد مگر اين كه علتى براى بزرگتر بودن محمول وجود داشته باشد.[3]
كالبدشناسى (مفصل سر و گردن)
در صحفه كتاب بررسى در طب سنتى به نقل از ذخيره خوارزمشاهى چنين آمده است:
در مهره ها يا ستون فقرات ((colonne vortebrale ابتدا صفات عمومى مهره ها و تعداد آنها و تقسيم آنها به مهره هاى گردن، پشت قطن، عجز و عصعص را شرح داده
و فايده خلقت مهره ها و اين كه چرا در هر قسمت از گردن پشت و قطن و عجز و عصعص شكل مهره ها بايد فرق داشته و چه حكمتى در اين كار بوده است
و نيز قسمتهاى مختلفه هر مهره را ذكر كرده و سپس صفات خصوصى مهره هاى هر ناحيه و علت اين كه شكل هريك از مهره ها با ديگرى متفاوت است بيان داشته اند وبا دقتى حيرت آور جزئيات مربوط به هر مهره يا جمع همه مهره ها را ذكر كرده اند، مثلًا درباره سوراخهائى كه محل عبور اعصاب نخاعى است در كتاب ذخيره خوارزمشاهى مفصلًا بحث مىكند كه چرا در مهره هاى گردن هر سوراخ از دو نيم دايره ساخته شده است نيمى در مهره
بالايى و نيمى در مهره پايينى كه رويهم رفته يك سوراخ كامل مى شود به شكل دايره و عصب نخاعى از آن بيرون مى آيد و چرا در ده مهره اول از دوازده مهره پشت نيم- دايره بالائى بزرگتر و نيم دايره پايينى كوچكتر است، و بالاخره در دو مهره آخرى پشت و پنج مهره قطن و مهره هاى عجز اين سوراخ به تنهائى در هر مهره و بدون شركت مهره ديگر آفريده شده است.
در كتابهاى كلاسيك تشريح مندرج است (كالبدشناسى و فيزيولوژى) دو مهره نخستين از مهره هاى گردن از حيث شكل تفاوتهائى دارند اولى رابه نام اطلس و دومى را به نام اگزيس مى نامند.
در بالا و دو طرف اطلس دو حفره موجود است كه آنها را حفره هاى گلنوئيد گويند و از سوى ديگر در استخوان خلفى سر، كه آن را قمحدوه ((occipital نامند دو زائده استخوانى به نامcondyl موجود است.
اين دو زائده استخوانى در دو حفره مهره اطلسى قرار گرفته و به وسيله رباطهائى ((ligamant مفصل مى شوند.
و در دومين مهره گردن يك زائده استخوانى به نامapophyse odontoide ( زائده دندانى) موجود است كه با استخوان اطلس و نيز با استخوان پشت سرى (قمحدوه) مفصل مىشود. و در صحفه 47 از كتاب مزبور (كالبدشناسى و فيزيولوژى) درباره مفصل سر و گردن چنين مىخوانيم:
مفصل سر و گردن- زائدههاى استخوان پشت سرى با استخوان اطلس يعنى اولين مهره گردنى مفصل مى شوند، و دومين مهره گردن (استخوان محورى) نيز در مفصل مهره گردنى مفصل سر و گردن دخالت دارد و زائده دندانى اين استخوان با استخوان پشت سرى بتوسط رباطهائى متصل است.
حركات سربه جلو خم شدن و عقب رفتن سر و منحرف شدن به يك طرف و چرخيدن سر مى باشد.[4]
[1] -) قران و دانش پزشكى، ص 118.
[2] -) درمان طبيعى، 240.
[3] -) بررسى در طب سنتى، ص 30- 29.
[4] -) بررسى در طب ايران و مقايسه آن، ص 26- 25.
شناخت مغز:
آناتومی مغز و شناخت تشریح مغز انسان
مغز تو خالى نيست، ولى داراى حفرههايى مىباشد كه بر پايهى ديدگاه جالينوس چهار عددند و به يكديگر راه دارند و بطن مغزى ناميده مىشوند دو تا در جلو[1] مغز و يكى در ميانه[2] و ديگر در پشت مغز[3] بر پايه نمايهى كشيده شده در زير مىباشد[4].
دركنار اين مجراها اندامهايى پديد آمده اند كه به گونه اى سازگار با اين مجراها فراهم شده اند كه گاهى آن را مى بندند و زمانى آن را باز مى كنند.
مغز داراى دو زايده رويش يافته در لوب جلويى است كه همانند نوك پستان مى باشند و به استخوان تورى[5] شكل مى رسند.
حس بويايى در اين دو زايده ى نوك پستانى مى باشد اين استخوان داراى سوراخهايى بسيار و نابرابر شبيه ابر يعنى غربالى (مشاشى)[6] است و در كاسه سر بگونه اى جاى مى گيرد كه ته بينى به آن مى رسد.
مغز داراى دو نيام يكى سخت و كلفت[7] و ديگرى نازك و نرم[8] است نيام نازك به مغز چسبيده و در بسيارى از جاها با آن يكى مى شود، نيام سخت به كاسه سر چسبيده و در جاهايى به مغز مىچسبد. اين پرده سخت در دو جا سوراخهايى بسيار دارد يكى در ته بينى است كه استخوان تورى شكل است.
ديگرى كنار استخوانى[9] كه در كام است و اين نيز سوراخهايى دارد.
پسمانده هاى دو بخش پيشين مغز از راه استخوانى كه در پايانه بينى است ريخته مى شود و پسمانده هاى دو بطن ميانى و پايانى از استخوانى كه در كام است به بيرون رانده مى شود كه با آن راندن اين فزونىها از بيماريهاى بد رهايى مى يابيم.
در زير مغز و سخت شامه بافتى تورى مانند است كه از سرخرگها برآمده و در سر شكل مى گيرد همان گونه كه در بخش سرخرگها گفتيم از اين بافت تورى شكل دو شاخه بيرون مى آيد و در سخت شامه رخنه مىكند و به مغز مى چسبد..
______________________________
[1] .Frontal lobe
[2] .parietal lobe
[3] .occipital lobe
[4] . نگاره بالا اينگونه است: اين نگاره در دست نوشته( أوق) و( يح) آمده است اين نگاره در دست- نوشته( اصل) ديده نمى شود ولى در دست نوشته( تيم) به دو گونه به جاى يكى آمده است. آن دو چنين هستند:
[5] .Ethmoidal B .
[6] .Cribriform ، ن. ك« مشاش» نمايه واژگان- صفحه غربالى
[7] . سخت شامهDoramaler
[8] . نرم شامهpiomater
[9] .sphenoidal B استخوان شبپره
نشانه هاى آميزه ى مغز و ريخت آن:
شكل مغز از ريخت كاسه سر پيروى مى كند. هرچه كاسه ى سر كوچكتر، مغز نيز خردتر است. چنانچه شكل آن دگرگون شود، ريخت مغز نيز از آن پيروى مى كند از اين رو سر بسيار كوچك و يا بسيار بزرگ هر دو غير معمول اند. گونه ى بدفرم آن مانند جاى عطردان (سفط)[1] يا كيف خانمها است.
بهترين شكل سرها بايد از نظر بزرگى و گردى مناسب و طبيعى، كمى برجستگى در جلو و عقب آن و اندكى ناهموارى (فرورفتگى) در دو سوى سر و كنار دو گوش باشد.
اگر آميزه ى مغز گرم باشد، گرمى در دستمالش سر نمايان است و همچنين چهره گرمتر، و چشمها سرخ و رگها آشكار است.
موهاى سر ايشان زود و تند رويش مى يابد. مويشان فشرده، سياه و پيچ خورده و نيرومند و كم خواب (بىلختى) و زود خشك مى شود. موى ايشان در برابر بادهاى[2] تند پريشان مى شود، سنگينى و انباشتگى (امتلاء) را در سر زود احساس مى كنند. ديدگاه هاى آنها نااستوار و زود دگرگون مى شود و نيز زود نظر مى دهند آنها داراى هوشى بالا و در كارهاى روانى سرعت دارند.
آميزه ى سرد ز آنسوى آميزه ى گرم است. دارندگان چنين آميزه اى كمخواب و كند ذهن اند. موى سر ايشان لخت بوده و سياهى كم دارد. پيوسته دچار سرماخوردگى مى شوند. با برهنگى سر آسيب مى بينند و جنبش پلكهاى آنها كند است.
آميزه ى خشك با رويش تند مو، كچلى زودهنگام همراه است. شب زنده دارى بسيار دارند، و آب بينى ايشان سرازير نمى شود مگر آن كه گرفتار بيمارى شوند. هيچگاه دچار زكام و سرماخوردگى نمى شوند
آميزه ى نمور ز آنسوى آن است. موى نازك و تنك و با رويش كند دارند ولى تاس نمى گردند و آب بينى ايشان پيوسته سرازير است. همواره دچار سرماخوردگى مى شوند.
خواب آلود و كند حواس اند.
آميزه ى گرم خشك، موى سر نيرومند دارند كه با رويش تند و سياهى و پيچ خوردگى و زود كچلى همراه است.
بسيار كمخواب اند و داراى خوابى سبك مىباشند. كاركردهاى روانى ايشان تند و همواره است. در نظرده ى شتابنده عمل مىكنند و حسگر خوبى دارند. سرريز پسمانده هاى ايشان اندك است.
آميزه ى سرد نمور ز آنسوى آنست، پرخواب، تنبل، كند هستند، كچل نمى گردند زود و همواره دچار سرماخوردگى مى شوند.
آميزه ى گرم نمور و سرد خشك به اندازه ى گرايش هركدام به عوامل اوليه ى هر يك دارد، و در پى آن، نشانه هاى آن آشكار مى شود. و چنانچه اين دو (گرم نمور و سرد خشك) متناسب باشند، نشانه هاى آنها نيز به تناسب تركيب آنها خواهد بود
[1] . سفط: ن. ك« سفط» نمايهى واژگان
[2] . اراييح: ن. ك« أراييج» نمايهى واژگان
مرطوبترين اعضاى بدن
مرطوبترين اعضاى بدن به ترتيب عبارتند از:
- بلغم؛
- خون؛
- چربى؛
- پيه؛
- مغز؛ج
- نخاع؛
- گوشت پستان و بيضه ها؛
- ريه؛
- كبد؛
- طحال؛
- كليه ها؛
- ماهيچه؛
- پوست؛
اين ترتيب در مزاج اعضاى بدن توسط جالينوس ابداع شده است (وى در اين طبقه بندى، ريه را از كبد مرطوبتر ذكر كرده است)،
ولى بايد توجه داشته باشيد كه «ريه» در گوهر و سرشت خود رطوبت زيادى ندارد، زيرا هر عضوى در مزاج غريزى و ذاتى خود، شباهت به نوع غذايى دارد كه از آن تغذيه مى كند، و در مزاج عارضى خود شباهت به خلطى دارد كه در آن عضو، افزايش يافته است، (با عنايت به اين نكته) ريه، عضوى است كه از گرمترين خون و از آنچه بيشتر آن آميخته با صفراست، تغذيه مى كند (لذا به دليل اين گرمى، ريه نمىتواند از كبد مرطوبتر باشد)، و جالينوس خود اين نكات را به ما تعليم داده است، (پس اين رطوبت زياد ريه، ذاتى و سرشتى نم ىباشد بلكه) گاه در اثر بالا رفتن بخارها از بدن (از سمت پايين) و ريزش نزله و رطوبتها (از بالا)[1] رطوبت زايد بسيارى در ريه تجمع مى كند،[2] بنا بر اين كبد به لحاظ رطوبت ذاتى و غريزى، از ريه بسيار مرطوبتر مى باشد، و ريه نم پذيرى بيشترى از كبد دارد، گر چه تداوم اين امر، گاه باعث مرطوبتر شدن ريه در گوهر خود نيز مى گردد.
[1] در بيمارىهاى نزله اى، تصاعد بخارات زياد از بدن در اثر نارسايى در گوارش بدن، و تبديل آن به نزله در اثر سردى خارج از اعتدال مغز و ريزش آن به اعضاى ضعيف بدن باعث به وجود آمدن طيف گسترده اى از بيمارىها مى گردد به همين دليل در طب از« نزله» به أُم الأمراض ياد مى شود.
[2] ريه در قفسه سينه، عضوى نرم و متخلخل بوده و مانند اسفنج، رطوبتها را به خود جذب مىكند.
نکته ای مهم درباره تشنج, و امراض عصبی از جالینوس
علت تشنج در انسان
جالينوس گفته است: همّ موجب از بين رفتن قلب و غم مرض قلبى است، سپس آن را تفسير نموده و گفته است: «غم نسبت بگذشته و هم نسبت بآينده مىباشد».
در جاى ديگر گفته است: غم در مورد چيزى است كه از دست رفته و همّ دلواپسى نسبت بآنچه بايد بشود خواهد شد. از غم بپرهيز زيرا زندگى تو را از بين مىبرد، مگر نديدهاى اگر مدتى انسان محزون و مغموم بماند، حيات او متلاشى مىگردد.
سپس وضع قلب را توصيف نموده مىگويد: قلب داراى دو حفره يكى در طرف راست و ديگرى در طرف چپ دارد. خون در حفره راست بيشتر از طرف چپ مىباشد و از هر دو حفره قلب دو رگ بطرف مغز كشيده شده است. پس اگر عارضهاى بر قلب برسد، كه موافق مزاج آن (قلب) نباشد، انقباض حاصل مىكند و با انقباض آن دو رگ مزبور هم منقبض مىشوند. نتيجهاش تشنج و دردى است كه در بدن انسان عارض مىگردد. و بعكس اگر عارضه قلبى موافق طبع و مزاج آن (قلب) بود، منبسط شده و رگهاى مزبور منبسط مىگردند.
همچنين گفته است: در قلب رگ كوچكى است مثل لوله كه بر شكافها و روپوش و جسم قلب مشرف است. اگر انسان دچار غم شود، آن رگ كوچك منقبض شده و قطرات خونى از آن بر مركز قلب و غلاف آن مىچكد، در آن حال از
دو رگ خون جارى گرديده و قلب را مىپوشاند و باين كيفيت بر قلب فشار وارد مىشود، كه در خود قلب و در روح و نفس و جسم انسان اثر مىگذارد، همان گونه كه بخار شراب بر مغز انسان مستولى شده و نتيجهاش مستى و بيهوشى است.
گفته شده است: جالينوس خواست اين مطلب را امتحان كند، لذا حيوانى را گرفت و آن را چند روزى غصه و غم داد و چون ويرا كشت، ديد قسمت اعظم قلب حيوان لاغر و پژمرده و از هم پاشيده شده است. از اين امر استدلال كرد كه اگر غم و غصه بطور متوالى بر انسان عارض شود و هموم انسانى بر او هجوم كند، قلب پژمرده و پلاسيده و لاغر مىگردد.
نتيجه اين امتحان چنان شد كه مردم را از عواقب هم و غم برحذر داشت.
«جالينوس به شاگردان خود گفت: هركس خدمت خود را خوب انجام دهد مكافات او هم نيك خواهد شد؛
«او گفت: دانشى كه متعلم آن را تعقل نكرده باشد و يا تعقل كرده و فهميده ولى بكار نزند، مفيد نخواهد بود؛
«جالينوس در كتاب «اخلاق النفس» گفته است: همان گونه كه امراض از قبيل صرع يا درد شكم و زشتى و گوژپشتى بر انسان عارض مىگردد يا عوارضى از قبيل ريختن مو يا كچلى يا جوش از اين قبيل بيمارىها در شخص بروز مىكند و زيبائى شخص را مىبرد، نفس انسان هم در معرض مرض و زشتىها است، بدين معنى كه غضب مرض و جهل زشتى است؛
Leave feedback about this