تعريف نبض
نبض باصطلاح عبارت از حركت وضعى اوعيه روح است.
به اصطلاح نبض حرکت عاطفی روح است.
حرکت
درباره حرکت حکیمان چهار دسته دلیل در توضیح چهار مقوله براهين اقامه نموده و به اثبات رسانيده اند
و آن چهار مقوله:
- مکان،
- وضع،
- كمّ
- كيف میباشند.
اول حركت مکانی:
حركتى است كه انتقال مى دهد از مكان خود به مكان ديگر، اعم از آنكه انتقال از مكان حقيقى باشد يا از مكان مجازى مانند كوزه پرآب كه در آن انتقال از مكان حقيقى است به جهت آنكه كوزه پرآب كه در آن انتقال از مكان حقيقى است. و نيز اعم از آنكه متحرك از مكان خود انتقال کامل نموده باشد يا نه.
- حرکت تام: آنكه از موضع اول به صورت کامل خرج شده باشد.
- حرکت غير تام :آنكه شی از جایگاه خود کاملا خارج نشده باشد .
دوم حركت وضعى:
آن است كه نسبت اجزاء شيئى در آن متبدل گردد خواه تبدل آن قياس تعبير باشد تنها مانند حركت جسم مستدير، حول مركز خود مانند حركت شمس و حركت فلك و حركت وضعى و حركت وضعى كه نظر به نفس شيئى باشد با حركت اينى نيز مقارن مىباشد.
سوم حركت كمّى:
آن است كه حركت در مقدار نمايد و آن بر دو قسم است:
- اولی بدلیل افزایش حجم و انبساط است
- دومی به دلیل انقباض و کاهش حجم آن است، اما آنچه که زیاد می شود، خالی از این نیست که نسبت به ماده، افزایش حجم است،
و آنچه در اثر کاهش حجم بوده، بر دو قسم است:
- یکی اینکه با از بین بردن قسمتی از یک شی صورت پذیرد.
- دوم آنكه با بقای ساير اجزاء طبيعت انسان باشد
که بر دو گونه است:
- یکی که به منظور اتصال اجزای جسم باشد، فقط در صورتی که آب در ظرفی گذاشته شود که یخ می زند و یخ می زند.
- دوم این است که هوای آن را منجمد کنید.
آن که در اثر خروج جسم خارجی که موجب تخلخل ظاهری شده است، مانند اسفنج و پنبه به دست می آید که وقتی به هم فشارداده می شوند فشرده میگردند و مسلما در این حالت از هوا خالی میشوند چرا که از حفره اجزای آن بیرون میآید و با توقف،چون دست بردارند حجمش به حالت اول برمى گردد.
- چهارم: حركت كيفى است و آن است كه حركت واقع گردد در مقوله كيف كه تغيير در كيفيت آن به هم رسد. همچنين شيئى گس و بی مزه ميل به شوری و ترشی و ميل بحلاوت یا شیرینی نمايد این حركت در كيفیت را استحاله مىنامند.
- پنجم: حركت عرضى است و آن حركتى است كه تابع حركت جسم ديگر مىباشد مانند حركت کسی که در کشتی ایستاده و کشتی در حال حرکت است و حركت آب در كوزه و باد و هوای داخل در مشك كه تابع حركت كوزه و غيره است.
- ششم: حركت قسرى حركتي است كه تابع جسم ديگري نيست و به خودي خود حركت نمي كند بلكه با محرك متحرك حركت مي كند و حركت آن غير از آن است مانند حركت سنگ و بستر.
- هفتم: حركت ارادى است و آن حركتى است كه تابع جسم ديگر نباشد، بلكه محرك آن در نفس متحرك موجود باشد و از شان آن اقتران به شعور در وقتى از اوقات باشد مانند حركت حيوان قداماً و عيناً و شمالًا كه هر يك به اراده و قصد است و همچنين تكلم و جهر و اخفات و ملايمت و عنف و گاه اسكات و عدم تكلم كه نيز بقصد و اراده متكلم و ساكتست.
- هشتم: حرکتی طبیعی است و حرکتی است که تابع جسم دیگری نیست و محرک آن در نفس متحرک است نه خارج از آن بلکه ناخودآگاه است مانند حرکت هر یک از عناصر به سوی جایگاه طبیعی خودشان . (میل عناصر به مرکز خود)
تحقیق
اكنون در تحقيق آنكه حركت نبض از كدام جنس از مقولاتست كه اطبا را اختلافات است در آن و هر يك چيزى گفته اند:
قول اول: تمام طبیب ها از قدیم معتقد بوده اند که حركت نبض مكانيست.
چون كه حركت نبض مركب از انقباض و انبساط است، جرم عروق هم منقبض و منبسط مىگردند با اتصال گوشت و پوست به اطراف و بالای آن، کاهش و افزایش می یابد.
قول دوم: اینکه حرکت کمی است، زیرا شریان ناگزیر متخلخل و منبسط و غلیظ می شود و در هنگام انقباض، دخالت در بدن لازم است و این امر محال است.
نظريه جالينوس و تابعين راجع به نبض
گويند كه حركت شريان نبض تابع حركت قلب نيست، بلكه حركت شريان نبض با حركت قلب جداست، هر دو حركت طبيعى هستند این قول مسلما صحیح نیست و شاهدی براین ادعای ما گفتار بوعلى سيناست که مىگويد:
حركت شريان نبض تابع حركت قلب است.
- چون كه شريان از قلب نشأت مىگيرد و حركت آن تابع قلب است. و به همین دلیل است که طبیب با دست خود نبض را تشخيص مىدهد.
ولى فرقى كه هست اگر قلب منقبض باشد شريان منبسط مىباشد و از انقباض قلب خون بطرف شريان در حركت است و همينطور اگر قلب منبسط باشد شريان منقبض مى باشد، چون وقت انبساط قلب خون بطرف شريان حركت نمى كند، بلكه شريان از خون خالى مىشود و در اين صورت شريان منقبض مىشود.
شرح بیشتر این موضوع
نبض متشكل از يك حركت انبساط و يك حركت انقباض و دو سكون خارجى و داخلى است. بدينترتيب، هر نبضه را مىتوان چهار ضربى دانست. مشكل اينجاست كه حركت انقباض در اغلب موارد محسوس نيست و تنها حركت محسوس حركت انبساطى است. ازاينرو، اطبا گفته اند كه هر نبضه متشكل از يك حركت حقيقى و يك سكون مجازى است. با اين بيان، بايد گفت كه موسيقى نبض- در حالت عدم احساس حركت انقباضى– دوضربى است. به اين معنا كه در ضرب اول حركت انبساطى قرار دارد و در ضرب دوم سكون مجازى.
از طرفى، حركت قلب و شرائين- و به تبع آنها خون در شريان- كه سبب احساس نبض در زير انگشتان دست نبّاض مىشود، حركتى است كه در سه قطر يا بُعد روى مىدهد:
- طول
- عرض
- ارتفاع.
و اين همان چيزى است كه اطباء از آن به «جنس ماخوذ از انبساط» ياد مىكنند و براساس آن طول منبسط و عرض و ارتفاع منبسط از شريان به وجود مى آيند.
نكته مهم در اينجاست كه ساير اجناس نه گانه نبض باواسطه يا بى واسطه به همين جنس باز مى گردند. زيرا آنچنانكه اكابر فن بيان نموده اند عوامل تاثيرگذار در نبض از چهار چيز خارج نيستند. در حقيقت، كيفيت و كميت حركت محسوس از نبض بستگى به چهار عامل اصلى دارد كه دو از آنها حكم عامل و فاعل و دو ديگر نقش منفعل را دارند. دو عامل نخست قوه ونیازند و دو عامل بعدى آلت و ماده كه گاه نقش مانع را دارند و گاه از موانع جلوگیری میکنند
بيان فيزيكى مطلب از نظرگاه علم ديناميك آن است كه حركت نبض تابع كنش اين نيروها برهم و حاصل برآيند آنها است.
سخن پایانی و انتاج به نتیجه ای کلی
پس اولا حرکات قلب را که موجب ایجاد معنی لفظ نبض میگردند متوجه شدید و پی بردید که این حرکات با جنسی که دارند چه حالاتی را در قلب و شریان ایجاد نموده و روش و طریق گردیدن خون را نیز با توجه بر همین معنی التفات یافتید .
پادکست علم النبض را گوش فرا دهید.
منابع:
- قانون بوعلی سینا
- نیر اعظم
- رساله نبضیه جالینوس
- رساله رگ شناسی ابن سینا
- جوهریه بقراط